جايگاه ابليس در عرفان حلقه

پرسش این است که نقش ابلیس در نظام عرفان حلقه چیست؟ از منظر عرفان حلقه، ابلیس که با طراحی مأموریتی الهی، سر از سجده‏ به آدم باز می‏زند، می‏تواند انسان را کنترل نماید؛ وی ملکی است که مأموریت خاصی در مورد انسان به عهده دارد. این اعتقادات عرفان حلقه نقدهای عقلی و نقلی را به خود متوجه می‏‌کند.
1
جايگاه ابليس در عرفان حلقه

نویسندگان: عبدالمجيد سراجي زاده، فاطمه مغيثي

چکیده

در ساختار جهان‌بینی عرفان حلقه، ابليس نقش برجسته‌ای را ايفا می‌کند؛ به‌طوری‌که يكي از تکیه‌گاه‌های مبنايي آن، وجود ابليس است. رشد روزافزون پیروان عرفان حلقه و شدت آسیب‏زایی اعتقادات آن به‌ویژه جايگاه ویژه ابليس، پدید آمدن این نوشتار نقد محور را ضروری می‏سازد. پرسش این است که نقش ابلیس در نظام عرفان حلقه چیست؟ از منظر عرفان حلقه، ابلیس که با طراحی مأموریتی الهی، سر از سجده‏ به آدم باز می‏زند، می‏تواند انسان را کنترل نماید؛ وی ملکی است که مأموریت خاصی در مورد انسان به عهده دارد. این اعتقادات عرفان حلقه نقدهای عقلی و نقلی را به خود متوجه می‏کند.

واژگان کلیدی: محمدعلی طاهری، شعور کیهانی، انسان و معرفت.

مقدمه

عرفان حلقه را می‌توان از جمله معنویت‏های نوپدید به شمار آورد كه خواستگاه ايراني داشته، مؤسس و مروّج آن، فردی به نام «محمدعلی طاهری» است. وی در چندین کتاب، از جمله عرفان کیهانی، انسان از منظری دیگر، انسان و معرفت و ...، همچنین با برگزاري جلسات مردمي، برنامه‏های رادیویی و مجلات به نشر افکار خویش پرداخته است. عواملي که اهمیت مطالعة این جریان معنویت‏نما را دوچندان می‏نماید، ايراني بودن و طرفداران بسيار آن است. این جریان توانسته افراد بسیاری را با خود همراه سازد که در همین راستا آسیب‏های فراوانی به‌ویژه در زمینة اعتقادی در حیطة فردی و اجتماعی برای سرسپردگان آن مشاهده شده است.

ابليس، تنها مَلَك مدبّر

شعور کیهانی يا هوشمندي حاكم بر جهان هستي، پایه و اساس عرفان حلقه به شمار می‏رود. هر چند در تعریف‏هایی که از آن ارائه کرده‏اند، تفاوت و چندگانگي ديده می‌شود، اما می‏توان از میان اظهارات و تألیفات رئيس عرفان حلقه جایگاه شعور کیهانی را با كمي دقت استخراج نمود و آن را مدون کرد تا در نهایت، واقعیت آن روشن شود.

عرفان حلقه دراین‌باره می‏گوید: هر بخش از جهان خلقت، به‌واسطة کارگزارانی تحقق می‏یابد، اگر این کارگزاران را مَلَک بنامیم، می‏توان گفت که ملائک جهان دو قطبی بر اساس چهار وظیفه از یکدیگر متمایز می‏شوند:

  • ایجاد قوانین حاکم بر جهان هستی؛
  • اجرای قوانین حاکم بر جهان هستی؛
  • نگه‌داشتن ستون‏های عرش الهی در جهان هستی؛
  • آشکار کردن نتیجة قوانین حاکم بر جهان هستی؛

در این جهان دو قطبی، سر منشأ تدبیر امور، مَلَکی است که با به عهده داشتن نقش اول، سه دستة دیگر را اداره می‏کند. این ملک که مجموعة هوشمندی حاکم بر جهان هستی است، در این جهان دو قطبی به صورت دو هوشمندی مثبت و منفی نمایان می‏شود (طاهری، 2011: 89)؛ به عبارت دیگر، ملکی در رأس تمام این جهان وجود دارد که علاوه بر وضع قوانین به اجرای آن و نگه‏داشتن ستون‏های عرش الهی و نشان دادن نتیجة قوانین هستی می‏پردازد؛ این ملک، نقش تعیین‏کننده‏ای ایفا می‏نماید. بنابراین این ملک، همان هوشمندی حاکم بر جهان هستی يا شعور کیهانی است؛ از سوی دیگر «آفرینش بر اساس طراحی دقیق و حساب‌ شده‌ای است که به وسیلة ملائک تحقق می‏یابد»(طاهری، 2011: 13 ب)؛ ابلیس از آن جهت که مأموریت الهی خود (سجده نکردن به آدم و خلق جهان دو قطبی) را انجام داده، در گروه ملائکه جای می‏گیرد (همان). پس در دستةملائکی که ذکر می‏کنند، ابلیس حضور دارد؛ به‌علاوه مأموریت الهی داشته که به آدم سجده نکند. «برای به وجود آمدن چرخة جهان دوقطبی، وجود یک عامل تضاد (ملک جاری‌کنندة قانون تضاد) ضرورت داشت و برای این منظور (بر اساس حکمت الهی) ابلیس به فرمان سجده بر آدم اعتنا نکرد و این وظیفه را انجام داد»(همان:14). ابلیس با سرباز زدن از سجده بر آدم و خلق جهان دو قطبی، همان‌گونه که ذکر شد، اقدام به ایجاد قوانین حاکم بر جهان هستی می‏نماید؛ پس در عرفان حلقه همان ملکی که سر منشأ تدبیر امور و شعور حاکم بر هستی است، ابلیس است.

شیطان یا ملک

عرفان حلقه، شیطان را همچون ملائکه، کارگزار الهی می‏داند. گویا ملاک برای ملک بودن، انجام اموری در عالم است؛ عرفان حلقه معتقد است ازآنجا که هردو گروه A و B (جن و کالبد ذهنی)، کارهایی را در عالم هستی انجام می‌دهند، کارگزار الهی هستند؛ حتی در عبارتی روشن‏تر، شیطان را ملک می‏دانند (طاهری، 2011: 13 ب)؛ از طرفي هر یک از کارگزاران الهی (ملائک) در چرخة جهان دو قطبی، مأموریت مشخصی دارند (طاهری، 2011: 13 و 14 ب)؛ سرانجام «ملک، همة ارکان هستی را شکل می‏دهد» (طاهری، 2011: 15 ب)؛ نتیجه می‏گیریم بر اساس اعتقاد عرفان حلقه، شیاطین جنی همة ارکان هستی را شکل داده و كارگزار الهي هستند. «شیاطین جنی، موجوداتی هستند که کارهایشان را از روی اختیار انجام می‏دهند. مأموریت‏های خاصی دارند که هر گروه از کارگزاران در هر مرحله‏ای از مسیر بازگشت آدم به مبدأ آفرینش، مأموریتش به پایان می‏رسد، اما از میان ملائک، تنها ابلیس است که مأموریتش تا پایان چرخه ادامه دارد و تا رسیدن به سرانجام چرخه سر به سجده بر آدم فرود نمی‏آورد» (طاهری، 2011: 14 ب)؛ مأموریت ابلیس در ساختن انسان آن‌قدر خطیر است که تا نهایت چرخه ادامه می‏یابد؛ زیرا عامل دو قطبی بودن این چرخه است و بدون ایفای نقش او در این عالم تضاد (خیر و شر) به وجود نمی‏آمد و بدون تضاد، اختیار و انتخاب آدم و رشد او در جهت کمال بی‏معنی خواهد بود (همان).

عرفان حلقه جهان را متشکل از دو قطب خیر و شر می‏داند، ابلیس، پدیدآورندة جهان خیر و شر و همچنين خالق جهان تضاد است؛ این عرفان تصریح دارد که... این ابلیس است که انسان را به کمال می‏رساند و موجودی است که در تمثیل از جنس آتش برشمرده می‏شود و ...، اگر رویارویی با این آتش نبود و در مسیر رشد و تعالی، او وجود نداشت، گِل وجود انسان خام می‏ماند ...، در حقیقت، کمال نیز برای او بی‏معنا می‏شد(طاهری، 2011: 13 ب).

در عرفان حلقه ابلیس، كارگزار الهي و ملک به شمار می‏رود. در تبیین این مسئله چنین باوری دارند که «ابلیس از جهت ایفای نقش آتش در برابر انسان در زمرة اجنه محسوب می‏شود، اما به‌عنوان کارگزاری که بر اساس طرحی از پیش تعیین‌شده، مأموریت خود را انجام داده (آدم را به صحنة آزمایش و پختگی کشانده) است، در گروه ملائک جای می‏گیرد»(همان)؛ بنابراین می‏توان گفت هر کسی که کارگزار الهی و در این چرخه کاری انجام می‏دهد، ملک است. با این تعریف، همة موجودات الهی ملک محسوب می‏شوند؛ چون بخشی از امور عالم هستی به دست آن موجود انجام می‏شود؛ اما نگاه قرآن با آن متفاوت است و می‏فرماید: «ابلیس کان من الجن» (کهف:50). در این آیه تصریح‌شده ابلیس که سردستة لشکر شیاطین به شمار می‏رود، از گروه جن است. البته قبل از نافرمانی در برابر امر الهی، به دلیل اینکه بسیار عبادت کرده بود، در درجة ملائکه به حساب می‏آمد و در کنار آنها در آسمان‏ها زندگی می‏کرد (آشنانی، 1391: 41)؛ البته امیر المومنین علی (علیه‌السلام) نیز با توجه به اینکه بعدا ابلیس به مقام ملائکه رسید، در خطبه‏ای به‌صراحت او را از ملائک معرفی می‏نماید (نهج‌البلاغه، خطبه 192)؛ اما در اصل ذات و شاکلة اولیة ابلیس از زمرة جنیان است.

از دید عرفان حلقه، ابلیس، خالق و پدیدآورندة عالم تضاد است؛ به عبارت روشن‏تر، ابلیس قدرت خلق دارد، همان‌گونه که خداوند می‏تواند خلق کند؛ با این تعبیر قدرت نامحدود و بی‏پایان الهی نادیده گرفته می‏شود و قدرت شیطان در برابر خداوند، به شکل یک خالق توانمند عالم تضاد ترسیم می‏شود. این نگاه عرفان حلقه با روایات و آیات در تعارض است؛ از سویی دیگر این‌طور نیست که به دلیل وجود ابلیس، انسان اختیار دارد و با نبود ابلیس اختیار بی‏معنا شود. خداوند از همان ابتدا انسان را به صورت موجودی مختار آفرید؛ زیرا بنای الهی بر این بود که انسان خودش دست به انتخاب بزند و در پس هر انتخاب درست به سعادت برسد و با انتخاب‏های نادرست به شقاوت نزدیک شود. خداوند قوای درونی انسان را طوری خلق نمود که گرایش به خیر و شر در نهادش به ودیعه گذاشته شده است و همین امر موجب انتخاب‌گری انسان در دوراهی‏های زندگی می‌شود؛ از سوی دیگر قرآن تصریح دارد که در حقیقت جنس ابلیس از آتش است، نه اینکه از روی تمثیل این‌گونه اطلاق شود. در قرآن کریم آمده است که «و الجان خلقناه من نار السموم» (حجر:27)؛ جن را پیش‌تر از آتش زهرآگین آفریدیم؛ اما آیا همین آتشی که در اثر ترکیب اجسام قابل احتراق با اکسیژن به وجود می‏آید، منظور است یا چیزی شبیه به آن؟ ظاهرا چیزی به غیر از آتش مذکور است (رجالی تهرانی، 1379: 19). علامه مجلسی در مورد حقیقت جن و شیطان توضیح می‌دهد که «اختلافی بین مسلمین نیست که شیطان و جن از اجسام لطیفی هستند که در برخی از جاها دیده می‌شوند و دارای حرکات سریعی هستند و در مجرای خون بنی‌آدم نیز می‌توانند حرکت کنند»(رجالی تهرانی، 1379: 20).

یکی از مطالبی که باید در خصوص فلسفة وجودی شیطان به آن توجه کرد، این است که خداوند از ابتدا شیطان را به‌عنوان شیطان نیافرید، بلکه موجودی از موجودات و مخلوقی از مخلوقات خداوند بود و بعد شیطان شد. به این دلیل که او سال‏ها هم‌نشین فرشتگان بود، ولی بعدها از این موقعیت سوءاستفاده کرد و وقتی در مقابل امر الهی مبنی بر سجده بر آدم قرار گرفت، کبر خود را آشکار ساخت؛ پس خلقت او مانند سایر مخلوقات پاک بود و انحرافش بر اثر خواست خودش بود. ابلیس از ابتدا به این نام خوانده نمی‏شد؛ زیرا بنا به روایتی نام اصلی او «حارث» بود که بعد از رانده شدن از درگاه الهی «ابلیس» نام گرفت. ابلیس به این خاطر «شیطان» گفته می‏شود که فساد و شرارت در او وجود دارد(تاریخ بلعمی، 1353:1/16).

سجده نکردن ابلیس

یکی از مواردی که در مورد ابلیس شایستة توجه است، سجده نکردن او به حضرت آدم (علیه‏السلام) است. در ابتدای خلقت انسان، خداوند امر عمومی به همه کرد که سجده کنید: «و اذ قلنا للملئکه اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابلیس» (بقره: 34).

همة ملائک مگر ابلیس سجده کردند؛ تنها او در مقابل فرمان فراگیر و قطعی الهی، سرپیچی نمود و سجده نکرد؛ علاوه بر این سعی کرد با استدلال و بحث در برابر خداوند اعتراض نماید و با این توهین از درگاه الهی رانده شد و مورد غضب خداوند واقع شد.

اما در عرفان حلقه، سجده نکردن ابلیس که به امر خداوند صورت گرفته‏، هم بخشی از دستورات الهی است. «تبعیت نکردن از فرمان سجده، در ظاهر نافرمانی است و اگر نافرمانی نبود، تضاد هم نبود؛ اما در عین حال، فرمان‌برداری؛ است. چون خداوند آن را از پیش تعیین کرده بود» (طاهری، 2011: 13 ب).

آنچه از روایات و آیات فهمیده می‏شود، این است که امر الهی عام و فراگیر بود و استثنایی نداشت. اگر استثنایی داشت، خداوند بیان می‏فرمود. در آیة قرآن آمده است: «و اذ قلنا للملئکه اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابلیس ابی و استکبر و کان من الکافرین»(بقره:34). تکبر ورزید و روی‌گردان شد که در آیات قرآن هم آمده است که خداوند با لحن بسیار عتاب‏آمیز او را از درگاه خویش دور کرد و از رحمت الهی فاصله گرفت. این رانده شدن در پی نافرمانی او از امر به سجده بر آدم صورت گرفت. و در پایان آیه آمده است که در جهنم جای دارد. اگر سجده نکردن ابلیس به امر الهی بود، چرا در پس این اطاعت، مجازات خواهد شد؟ از سوی دیگر شیطان، رجیم از درگاه الهی شد؛ البته عرفان حلقه، رجیم و رانده شدن را طور دیگری تفسیر می‏کند. در این مورد معتقد است که «منظور از رانده شدن ابلیس، تغییر وضعیت او در جهان دوقطبی است. همة اجزای جهان دوقطبی (آدم، زوج آدم، ابلیس و ...) در جهان تک‌قطبی نیز وجود دارند، اما در هر یک از این دو جهان وضعیت متفاوتی دارند» (طاهری، 2011: 15 ب).

اما آنچه در تفاسیر قرآنی بر اساس روایات آمده است، رجیم به معنای رانده شده از رحمت الهی است که از کلام قرآن هم معنایی جز این برداشت نمی‏شود؛ قرآن می‏فرماید: «قال فاخرج فانّک رجیم؛ ازآنجا بیرون رو که مطرودی» (حجر:24 و ص:78). معلوم می‌شود که شیطان بعد از جریان تکبر و سجده نکردن بر آدم، گرفتار لعن ابدی و از درگاه خداوند و ملكوت رانده شده است. به يقين تا ابد هم در بهشت راه ندارد.

در مورد کلمة رجیم باید گفت که از ریشه «رجم» است. در معنای حقیقی خود به معنای پرتاب با سنگ (سنگسار) است، ولی در معانی مجازی متعددی؛ مانند دور شدن، لعن و غیره نیز به‌کار می‌رود. رجیم نیز به معنای مرجوم بوده و به معنای کسی است که رجم شده است. (ازهری، 1421: 11/49).

اما در مورد اینکه چرا برای شیطان، صفت رجیم آورده شده است، با توجه به معانی حقیقی و مجازی «رجم»، اقوال مختلفی مطرح است؛

  • مقصود «مرجوم بالکواکب» باشد، یعنی شیطانی که با شهاب‌ها سنگ‌باران شده است. چنانچه آیة5 سوره ملک به آن اشاره دارد: «وَ لَقَدْ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابیحَ وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطین»؛ همانا ما آسمان دنیا را با چراغ‏هایى آراستیم و آنها را تیرهایى براى راندن شیطان‏ها قرار دادیم.
  • مقصود «مرجوم باللعنه» باشد، یعنی شیطانی که با لعن خدا طرد و دور شده است (ابن منظور، 1405: 12/ 227)؛ اگرچه این دو معنا قابل‌جمع هستند؛ ولی با وجود معنای دوم و ترادف نسبی دو کلمه رجیم و شیطان، همچنان فرق ظریفی را نیز در خود جای داده‌اند. در حقیقت شیطان به معنای اسم فاعل است؛ یعنی شیطان با آگاهی و اختیار و به‌واسطة همان تکبر و غرورش، از رحمت خداوند دور شد؛ ولی رجیم به معنای اسم مفعول است، یعنی شیطان به خاطر رفتارش مورد لعن خداوند قرار گرفت و حضرت حق او را از رحمت خود دور نمود. در حقيقت اخراج شيطان به معني تنزل مقام و مرتبة شيطان از جايگاه بلندي كه نزد خداوند يافته بود، نه اخراج از مكان معين و مشخصي، اين همان حقيقتي است كه در قرآن در تحت عنوان «هبوط» بيان شده است؛ خداوند در مورد واقعة اخراج ابليس مي‏فرمايد: «قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فيها فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرين‏» (اعراف:13) گفت: از آن (مقام و مرتبه‏ات) فرود آى! حقّ ندارى در آن (مقام و مرتبه) تكبّر كنى! بيرون رو، كه از افراد پست و كوچكى‏. علامه طباطبايي مي‏فرمايد: جمله «فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ» تاكيد است براى جمله «فَاهْبِطْ مِنْها»، براى اينكه «هبوط» همان خروج و تفاوتش با خروج تنها در اين است كه هبوط خروج از مقامى و نزول به درجه پايين‏تر است. همين معنا خود دليل بر اين است كه مقصود از هبوط فرود آمدن از مكان بلند نيست، بلكه مراد فرود آمدن از مقام و مرتبه بلند است. در واقع ضمير در «منها» و «فيها» به «منزلت» بر مى‏گردد، نه به آسمان و يا بهشت؛ بنابراین معناى آيه چنين مى‏شود كه خدا فرمود: به جرم اينكه هنگامى كه تو را امر كردم سجده نكردى، بايد از مقامت فرود آيى، چون مقام تو مقام خضوع و فرمان‌بری بود. نمى‏بايستى در چنين مقامى تكبر كنى، پس برون شو كه از خوارشدگانى (طباطبایی، ۱۴۰۳:8/29). در نتیجه جایگاه پیروانش نیز در دوزخ است. «لمن تبعک منهم لاملان جهنم منکم اجمعین» (اعراف:18)؛ از این جایگاه بیرون رو که نکوهیده و مطرود هستی، هر کس از تو تبعیت کند، جهنم را از تو و پیروانت پر خواهم کرد. این‌گونه تفسیر عرفان حلقه از آیات قرآن، تفسیربه‏رأی نامیده می‏شود؛ زیرا هیچ مبنا و پایة قرآنی، روایی و عقلی ندارد و این نظر نظریه‌پردازان عرفان حلقه است. نظری که به‌صراحت با متون دینی در تعارض است.

جمع‌بندی

عرفان حلقه عقيده خاصی ارائه می‏کند که پایه و اساس قرآنی و روایی ندارد و بر مبنای شهود شخصی بنیان‌گذارش شکل می‏گیرد. در این ساختار ابلیس بیشترین سهم را دارد؛ ابلیس ملک کارگزار الهی تعریف می‏شود که مأموریتش تا پایان چرخة جهان دو قطبی ادامه دارد. انسان را هدایت می‏نماید و به تعبیر عرفان حلقه، گِل او را به پختگی می‏رساند. به امر خداوند و برای انجام مأموریتش بر آدم سجده نمی‏کند.

در حالی‌که طبق آیة قرآن امر به سجده از سوی خداوند، عام بود و هیچ‌گونه نهی اختصاصی نداشت؛ به‌علاوه خداوند به او لقب رجیم به معنای رانده شده را داده است؛ یعنی ابلیس از درگاه رحمت الهی دور شده و دیگر مقام همینشی با ملائک را ندارد. ابلیس از دستة جن است که به علت عبادت‏هایش در زمرة ملائک جای گرفته بود؛ بنابراین عقايد عرفان حلقه بر پایة ارزش‌گذاری به ابلیس شکل گرفته است و این همسویی معناداری با جریان عرفان نمای کابالا دارد. هر دو جریان فکری قدرت بیش از حدی برای ابلیس قائل هستند و آن را منشأ اثر می‏دانند.

منابع

* قرآن کریم

* نهج‌البلاغه

  • انسان از منظری دیگر، تهران: بیژن، 1388 ش.ب
  • ----------------، موجودات غیر ارگانیک، ارمنستان، گریگور تاتواتسی، 2011م.ب
  • ---------------، چند مقاله، چاپ ارمنستان، ۱۳۸۹.
  • -------------، انسان و معرفت، ارمنستان: انتشارات گریگور تاتواتسی،2011م.
  • آشنانی، علی محمدی، ابلیس دشمن قسم خورده، قم: بوستان کتاب، 1391.
  • ابن منظور، لسان العرب ، نشر ادب حوزه، قم: 1405 ق.
  • بلعمی، ابوعلی، تاریخ بلعمی، به کوشش محمدتقی بهار و پروین گنابادی، تهران، زوّار، 1353.
  • رجالی تهرانی، علیرضا، جن و شیطان تحقیقی قرآنی، روایی و عقلی، قم، انتشارات نبوغ، 1379.
  • طباطبائي، محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، بیروت: منشورات مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، ‎۱۴۰۳ق.
  • محمد بن احمد، ازهري، تهذیب اللغة، بيروت: داراحياء التراث العربي، ‏‎۱۴۲۱ق.
جستجو در مطالب سایت مقالاتی که اخیرا مشاهده شده اند
جايگاه انسان كامل در نظام هستي از منظر عرفا

جايگاه انسان كامل در نظام هستي از منظر عرفا

اين نوشتار با روش توصيفي-تحليلي به جايگاه انسان كامل در نظام هستي ا ز منظر عارفان مسلمان پرداخته است. از منظر آنان انسان كامل، خليفه حق‌تعالي، قطب عالم امكان و واسطه دريافت فيض از حق‌تعالي است. به عقيده بسياري از عرفا، انسان كامل به منزله روح عالم هستي مي‌ماند؛ همان‌گونه که روح امور بدن را تدبير مي‌كند، انسان كامل هم امور عالم را تدبير مي‌نمايد؛ گرچه به لحاظ بشري خود وي توجه نداشته باشد. هرگاه انسان كامل از عالم دنيا به عالم آخرت منتقل شود، خزائن الهي نيز به آن عالم منتقل خواهند شد، بساط عالم ماده جمع خواهد شد و رستاخيز قيام خواهد كرد. اين باور اهل تصوف، با عقايد شيعي، بسيار هماهنگ است؛ زيرا روايات شيعي نيز در اين معنا، صراحت دارد كه هرگاه حجت خدا از روي زمين ارتحال يابد، زمين متلاشي خواهد شد؛ ويژگي‌هاي كه از زبان اهل تصوف براي اهليبت بيان شده است، حاكي از اين مطلب است كه از منظر آنان انسان كامل، منطبق بر اهلبيت (ع) مي‌شود.
حقيقت متعالي و تعينات آن

حقيقت متعالي و تعينات آن

حقيقت متعالي، حقيقتي است كه از هر قيدي رها است؛ از اين حقيقت به غيب الغيوب و هويت مطلقه و وجود من حيث هو هو، نيز تعبير كرده‌اند. اين حقيقت در مرتبه اطلاق هيچ حكمي را نمي‌پذيرد، به همه موجودات نسبت يكسان دارد؛ اما از لازمه آن، علم به ذات و شعور به كمال ذاتي و اسمائي است. علم به ذات موجب، افتادن بي‌تعين در دام تعين مي‌شود.
جایگاه عقل در نظام سلوکی عرفا

جایگاه عقل در نظام سلوکی عرفا

عقل در نظام سلوکی عرفا، دارای دو جایگاه مجزا است. عقل در مراحل ابتدایی سلوک هدایتگر، راهگشا و روشنگر است؛ اما در مراحل عالی‌تر سلوکشان هدایتگری و راهبری از عقلانیت و تعقل جدا می‌شود؛ در این راستا باید توجه داشت که منزلت عقل نفی نمی‌شود، بلکه عقلانیت در صیرورت وجودی عارف به امری فراعقلی و نه غیرعقلی تبدّل و تحول می‌یابد. متاسفانه نزد برخی راهروان طریق سلوک این امر به مثابه ضد عقلی بودن تعالیم عرفانی تلقی می‌شود، حال آن‌که میان امر فراعقلی و امر غیر عقلی تفاوت و تمایز معناداری است که می بایست مورد توجه و تأمل عرفان پژوهان و سالکان راه قرار گیرد؛ در این مقاله ضمن پرداختن به مفهوم انسان‌شناختی و وجودشناختی مفهوم عقل، به تفاوت و تمایز میان این دو ساحت اشاره و لوازم معرفت شناختی آن استخراج خواهد شد.
الگو رویش اعتقادی افراد و جریانات از منظر قرآن کریم

الگو رویش اعتقادی افراد و جریانات از منظر قرآن کریم

قرآن کریم با استفاده از آیات خویش انسان را به‌سوی کمال سوق می‌دهد؛ پس باید بر طبق این فرمان‌ها روند زندگی را در مسیر رویش قرارداد. با بررسی و تحلیل الگوی رویش می‌توان اصلی‌ترین نقش را در خود فرد و آن جامعه جستجو کرد که ایمان را در درون خویش حس نمودند و فطرتشان علی‌رغم، القائات منفی افراد دیگر، ایشان را به این مسیر نزدیک نمودند، مانند همسر فرعون که با توجه به محیطی دور از معنویات، به دیندار شد...
پر بازدیدترین مطالب

پر بازدیدترین ها

کریشنامورتی و تعالیم او

کریشنامورتی و تعالیم او

رشد معنوی انسان از منظر قرآن و حدیث

رشد معنوی انسان از منظر قرآن و حدیث

این پژوهش نشان می‌دهد که ایجاد رابطه درست بین فرد و مسائل خود، ایجاد رابطه درست بین فرد و دیگران و ایجاد رابطه با خدا و کسب آرامش در پرتو آن از آثار رشد معنوی است؛ همچنین، تفکر، ایمان، انجام خوبی و ترک زشتی از علل رشد معنوی و جهل، کفرورزی و پیروی از شهویات از موانع رشد معنوی است.
الگو رویش اعتقادی افراد و جریانات از منظر قرآن کریم

الگو رویش اعتقادی افراد و جریانات از منظر قرآن کریم

قرآن کریم با استفاده از آیات خویش انسان را به‌سوی کمال سوق می‌دهد؛ پس باید بر طبق این فرمان‌ها روند زندگی را در مسیر رویش قرارداد. با بررسی و تحلیل الگوی رویش می‌توان اصلی‌ترین نقش را در خود فرد و آن جامعه جستجو کرد که ایمان را در درون خویش حس نمودند و فطرتشان علی‌رغم، القائات منفی افراد دیگر، ایشان را به این مسیر نزدیک نمودند، مانند همسر فرعون که با توجه به محیطی دور از معنویات، به دیندار شد...
Powered by TayaCMS