قرآن؛ بهار دل عرفای بالله و فقهای راستین
قرآن بهار دل عرفای بالله و فقهای راستین است؛ کتابی که دلهای مشتاقانش را جلا داده و همچون نسیم بهاری که بر گلها میورزد، قلوب را زنده و شاداب مینماید.
1
قرآن؛ بهار دل عرفای بالله و فقهای راستین
قرآن بهار دل عرفای بالله و فقهای راستین است؛ کتابی که دلهای مشتاقانش را جلا داده و همچون نسیم بهاری که بر گلها میورزد، قلوب را زنده و شاداب مینماید. حضرت مولی الموحدین أمیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه در اوصاف این کتاب عزیز میفرمایند: «جعله الله ریا لعطش العلماء و ربیعا لقلوب الفقهاء و محاج لطرق الصلحاء، و دواء لیس بعده داء و نورا لیس معه ظلمة و حبلا وثیقا عروته و معقلا منیعا ذروته، و عزا لمن تولاه و سلما لمن دخله و هدی لمن ائتم به و عذرا لمن انتحله و برهانا لمن تکلّم به و شاهدا لمن خاصم به و فلجا لمن حاجّ به و حاملا لمن حمله و مطیة لمن اعمله و ایه لمن توسم و جنه لمن استلام و علما لمن وعی و حدیثا لمن روی و حکما لمن قضی[1]».
خداوند قرآن را سیرابی برای تشنگی و عطش علما، بهار پر گیاه برای دلهای فقهاء و راههای آشکار برای پیمودن راه صلحا قرار داده است؛ قرآن، داروئی است که پس از آن دردی نیست و نوری است که با آن ظلمتی نیست؛ قرآن، ریسمانی که محکم است و گره آن پناهگاهی است که از دسترس دور است.
قرآن عزّت است برای آنکه در تحت ولایت آن درآید و آن را ولی، مولا، صاحب اختیار، سرپرست و پاسدار خود بداند؛ و سلام و سلامت است برای آنکه در آن داخل شود؛ قرآن هدایت است برای آنکه بدان اقتدا نماید و مایة عذر است برای آنکه خود را بدان انتساب دهد؛ قرآن برهان و حجّت است برای آنکه بدان سخن گوید و شاهد و گواه است برای آنکه در مقام منازعه و مخاصمه بدان تمسّک جوید؛ و ظفر و پیروزی است برای آنکه بدان احتیاج کند و استدلال نماید. قرآن متعهّد به صلاح و اصلاح آن است که احکام آن را به کار بندد و مضمونش را بر عهده گیرد؛ همچون شتر راهوار و بارکشی است برای آنکه با سواری خود و حمل أثقال خود بر آن بخواهد و به سر منزل مقصود واصل شود. قرآن، آیه، نشانه و علامت است برای آنکه خود را بدان نشانه زند؛ همچنین سپر است برای آنکه با پوشیدن آن، لباس جنگ و زره در تن نماید؛ و دانش و درایت است برای آنکه آن را حفظ کند و در گوش جان خود بگیرد؛ حدیث و گفتار است برای آنکه آن را نقل نماید، روایت کند و حکم است برای آنکه با آن قضاوت نماید.
منبع: برگرفته از نور مجرد
پینوشت
[1] ـ نهجالبلاغه، ص 316.