100 محور اساسي سبک زندگي پيامبر(ص)
بيشک تأسي به سيره و سنت آن حضرت بر اساس آيهکريمه «و لکم في رسولالله اسوه حسنه» و از جمله آنچه در اين مطلب به آن اشاره شده، راهگشاي مشکلات و مسائل مبتلابه جامعه مسلمانان خواهد بود
1
100 محور اساسي سبک زندگي پيامبر(ص)
بيشک تأسي به سيره و سنت آن حضرت بر اساس آيهکريمه «و لکم في رسولالله اسوه حسنه» و از جمله آنچه در اين مطلب به آن اشاره شده، راهگشاي مشکلات و مسائل مبتلابه جامعه مسلمانان خواهد بود
- هنگام راه رفتن با آرامي و وقار راه میرفت.
- در راه رفتن قدمها را بر زمين نمیکشید.
- نگاهش پيوسته به زير افتاده و بر زمين دوخته بود.
- هرکه را میدید مبادرت به سلام میکرد و کسي در سلام بر او سبقت نگرفت.
- وقتي با کسي دست میداد دست خود را زودتر از دست او بيرون نمیکشید.
- با مردم چنان معاشرت میکرد که هرکس گمان میکرد عزيزترين فرد نزد آن حضرت است.
- هرگاه به کسي مینگریست به روش ارباب دولت با گوشه چشم نظر نمیکرد.
- هرگز به روي مردم چشم نمیدوخت و خيره نگاه نمیکرد.
- چون اشاره میکرد با دست اشاره میکرد نه با چشم و ابرو.
- سکوتي طولاني داشت و تا نياز نمیشد لب به سخن نمیگشود.
- هرگاه با کسي، هم صحبت میشد به سخنان او خوب گوش فرا میداد.
- چون باکسی سخن میگفت کاملاً برمیگشت و رو به او مینشست.
- با هرکه مینشست تا او اراده برخاستن نمیکرد آن حضرت برنمیخاست.
- در مجلسي نمینشست و برنمیخاست مگر با ياد خدا.
- هنگام ورود به مجلسي در آخر و نزديک درب مینشست نه در صدر آن.
- در مجلس جاي خاصي را به خود اختصاص نمیداد و از آن نهي میکرد.
- هرگز در حضور مردم تکيه نمیزد.
- اکثر نشستن آن حضرت روبهقبله بود.
- اگر در محضر او چيزي رخ میداد که ناپسند وي بود ناديده میگرفت.
- اگر از کسي خطايي صادر میگشت آن را نقل نمیکرد.
- کسي را بر لغزش و خطاي در سخن مواخذه نمیکرد.
- هرگز باکسی جدل و منازعه نمیکرد.
- هرگز سخن کسي را قطع نمیکرد مگر آنکه حرف لغو و باطل بگويد.
- پاسخ به سؤالی را چند مرتبه تکرار میکرد تا جوابش بر شنونده مشتبه نشود.
- چون سخن ناصواب از کسي میشنید. نمیفرمودـ «چرا فلاني چنين گفت» بلکه میفرمود: «بعضي مردم را چه میشود که چنين میگویند؟»
- با فقرا زياد نشستوبرخاست میکرد و با آنان همغذا میشد.
- دعوت بندگان و غلامان را میپذیرفت.
- هديه را قبول میکرد اگرچه بهاندازه يک جرعه شير بود.
- بيش از همه صلهرحم بهجا میآورد.
- به خويشاوندان خود احسان میکرد بیآنکه آنان را بر ديگران برتري دهد.
- کار نيک را تحسين و تشويق میفرمود و کار بد را تقبيح مینمود و از آن نهي میکرد.
- آنچه موجب صلاح دين و دنياي مردم بود به آنان میفرمود و مکرر ميگفت هر آنچه حاضران از من میشنوند به غايبان برسانند.
- هرکه عذر میآورد عذر او را قبول میکرد.
- هرگز کسي را حقير نمیشمرد.
- هرگز کسي را دشنام نداد و يا به لقبهای بد نخواند.
- هرگز کسي از اطرافيان و بستگان خود را نفرين نکرد.
- هرگز عيب مردم را جستجو نمیکرد.
- از شر مردم بر حذر بود ولي از آنان کناره نمیگرفت و با همه خوشخو بود.
- هرگز مذمت مردم را نمیکرد و بسيار مدح آنان نمیگفت.
- بر جسارت ديگران صبر میفرمود و بدي را به نيکي جزا میداد.
- از بيماران عيادت میکرد اگرچه دورافتادهترین نقطه مدينه بود.
- سراغ اصحاب خود را میگرفت و همواره جوياي حال آنان میشد.
- اصحاب را به بهترين نامهایشان صدا میزد.
- با اصحابش در کارها بسيار مشورت میکرد و بر آن تأکید میفرمود.
- در جمع يارانش دايره وار مینشست و اگر غریبهای بر آنان وارد میشد نمیتوانست تشخيص دهد که پيامبر کدامیک از ايشان است.
- ميان يارانش انس و الفت برقرار میکرد.
- وفادارترين مردم به عهد و پيمان بود.
- هرگاه چيزي به فقير میبخشید به دست خودش میداد و به کسي حواله نمیکرد.
- اگر در حال نماز بود و کسي پيش او میآمد نمازش را کوتاه میکرد.
- اگر در حال نماز بود و کودکي گريه میکرد نمازش را کوتاه میکرد.
- عزيزترين افراد نزد او کسي بود که خيرش بيشتر به ديگران میرسید.
- احدي از محضر او ناامید نبود و میفرمود «برسانيد به من حاجت کسي را که نمیتواند حاجتش را به من برساند.»
- هرگاه کسي از او حاجتي میخواست اگر مقدور بود روا میفرمود وگرنه با سخني خوش و با وعدهای نيکو او را راضي میکرد.
- هرگز جواب رد به درخواست کسي نداد مگر آنکه براي معصيت باشد.
- پيران را بسيار اکرام میکرد و با کودکان بسيار مهربان بود.
- غريبان را خيلي مراعات میکرد.
- با نيکي به شروران، دل آنان را به دست میآورد و مجذوب خود میکرد.
- همواره متبسم بود و درعینحال خوف زيادي از خدا بردل داشت.
- چون شاد میشد چشمها را بر هم میگذاشت و خيلي اظهار فرح نمیکرد.
- اکثر خنديدن آن حضرت تبسم بود و صدايش به خنده بلند نمیشد.
- مزاح میکرد اما به بهانه مزاح و خنداندن، حرف لغو و باطل نمیزد.
- نام بد را تغيير میداد و بهجای آن نام نيک میگذاشت.
- بردباریاش همواره بر خشم او سبقت میگرفت.
- از براي فوت دنيا ناراحت نمیشد و يا به خشم نمیآمد.
- از براي خدا آنچنان به خشم میآمد که دیگرکسی او را نمیشناخت
- هرگز براي خودش انتقام نگرفت مگر آنکه حريم حق شکسته شود.
- هيچ خصلتي نزد آن حضرت منفورتر از دروغگویی نبود.
- در حال خشنودي و ناخشنودی جز ياد حق بر زبان نداشت.
- هرگز درهم و ديناري نزد خود پسانداز نکرد.
- در خوراک و پوشاک چيزي زيادتر از خدمتکارانش نداشت.
- روي خاک مینشست و روي خاک غذا میخورد.
- روي زمين میخوابید.
- کفش و لباس را خودش وصله میکرد.
- با دست خودش شير میدوشید و پاي شترش را خودش میبست.
- هر مرکبي برايش مهيا بود سوار میشد و برايش فرقي نمیکرد.
- هر جا میرفت عبايي که داشت بهعنوان زیرانداز خود استفاده میکرد.
- اکثر جامههای آن حضرت سفيد بود.
- چون جامه نو میپوشید جامه قبلي خود را به فقيري میبخشید.
- جامه فاخري که داشت مخصوص روز جمعه بود.
- در هنگام کفش و لباس پوشيدن هميشه از سمت راست آغاز میکرد.
- ژوليده مو بودن را کراهت میدانست.
- هميشه خوشبو بود و بيشترين مخارج آن حضرت براي خريدن عطر بود.
- هميشه با وضو بود و هنگام وضو گرفتن مسواک میزد.
- نور چشم او در نماز بود و آسايش و آرامش خود را در نماز مییافت.
- ايام سيزدهم و چهاردهم و پانزدهم هرماه را روزه میداشت.
- هرگز نعمتي را مذمت نکرد.
- اندک نعمت خداوند را بزرگ میشمرد.
- هرگز از غذايي تعريف نکرد يا از غذايي بد نگفت.
- موقع غذا هرچه حاضر میکردند ميل میفرمود.
- در سر سفره از جلوي خود غذا تناول میفرمود.
- بر سر غذا از همه زودتر حاضر میشد و از همه ديرتر دست میکشید.
- تا گرسنه نمیشد غذا ميل نمیکرد و قبل از سير شدن منصرف میشد.
- معدهاش هیچگاه دو غذا را در خود جمع نکرد.
- در غذا هرگز آروغ نزد.
- تا آنجا که امکان داشت تنها غذا نمیخورد.
- بعد از غذا دستها را میشست و روي خود میکشید.
- وقت آشاميدن سه جرعه آب مینوشید؛ اول آنها بسم الله و آخر آنها الحمدلله.
- از دوشيزگان پردهنشین با حياتر بود.
- چون مي خواست به منزل وارد شود سه بار اجازه میخواست.
- اوقات داخل منزل را به سه بخش تقسيم میکرد: بخشي براي خدا، بخشي براي خانواده و بخشي براي خودش بود و وقت خودش را نيز با مردم قسمت میکرد.
منابع: کتاب «منتهي الآمال» محدث قمي و کتاب «مکارم الاخلاق» طبرسي به نقل از: سايت شفقنا