ارتباط فقر با انحراف

فقر زمينه و بستر مناسبي براي پيدايش بسياري از انحرافات است. بر اساس آموزه هاي دين مبين اسلام، فقر نه تنها بر کردار و رفتار افراد فقير تأثير منفي دارد، بلکه حتي بنيان هاي فکري و اعتقادي آنان را نيز مضطرب و لرزان مي سازد؛ چرا که کسب درجات بالاي ايمان نيازمند شناخت قوي و خرد ديني است.
1
ارتباط فقر با انحراف

نويسنده: غلامرضا شفق

چکيده

فقر زمينه و بستر مناسبي براي پيدايش بسياري از انحرافات است. بر اساس آموزه هاي دين مبين اسلام، فقر نه تنها بر کردار و رفتار افراد فقير تأثير منفي دارد، بلکه حتي بنيان هاي فکري و اعتقادي آنان را نيز مضطرب و لرزان مي سازد؛ چرا که کسب درجات بالاي ايمان نيازمند شناخت قوي و خرد ديني است. کسب اين امتيازات نيازمند فرصت ها، وسايل و امکاناتي است که در شرايط عادي، فقر از داشتن اين امکانات در حد مطلوب محرومند. هر چند اين ارتباط مطلق نيست و اغنيا هم دچار انحراف از نوع ديگر مي شوند، اما زمنيه و بستر در شرايط فقر براي انحراف مساعدتر است.

تأثير ويرانگر فقر بر رفتار فقير به دليل تحقير، برچسب کجروي و بيگانگي نسبت به آداب و رسوم پذيرفته شده در جامعه مي باشد. علاوه بر اين، افراد محروم در بسياري موارد امکانات، وسايل و فرصت هاي مورد نياز براي نيل به اهداف مشروع اجتماعي را در اختيار ندارند. اين بدان معنا نيست که انحرافات در فقرا و فقيران خلاصه گردد، بلکه نوع، انگيزه، علل انحراف و کجروي ثروتمندان با فقرا تفاوت دارد؛ حتي کجروي ثروتمندان نسبت به نوع انحراف و کجروي فقرا زيان آورتر و ويرانگرانه تر مي باشد.

از سنخ شناسي انحرافات و کجروي فقرا معلوم مي شود که کجروي آنان يا براي تأمين معيشت و يا ناشي از حقارت و ضعف اعتماد به نفس مي باشد. از اين رو، به هر ميزاني که اين دو مشکل برطرف شود، به همان ميزان احتمال فقرا نيز کمتر خواهد شد.

کليد واژه ها: فقر، انحراف، انحراف فکري، انحراف اخلاقي، فقر نسبي، فقر مطلق.

پيش درآمد

همواره در طول تاريخ بهره مندي از امکانات مادي براي بشر مهم و حياتي بوده است. گاهي براي به دست آوردن منابع ارزشمند و کمياب، کشمکش هايي بين انسان ها شکل گرفته است. به موازات افزايش جمعيت، کشمکش و تعارض براي تسلط بر منابع ارزشمند نيز فزوني يافت. در اين ميان، برخي به دلايلي همچون کمبود منابع و امکانات و وجود تزاحم در تقاضاهاي مردمان، عقب مانده و دچار فقر و محروميت گرديدند. در حالي که عده اي ديگر توانستند امکانات بيشتري به دست آورده، فاصله ي چشمگيري را با ديگران ايجاد نمايند.

هر چند فاصله ي اندک و بسامان در يک جامعه نه تنها مشکل جدي فرا راه جامعه نخواهد نهاد، که فوايدي نيز دارد؛ اما اگر اين فاصله زياد گردد، تبعات و نمودهاي دردناکي را در سطح جامعه خواهد داشت. اين مشکل در صورتي پيچيده تر خواهد شد که معناي «نداري» در جامعه تغيير کرده و از فقدان امکانات ضروري زندگي، به فقدان هر آن چيزي که طبقه مرفه جامعه در اختيار دارند تبديل گردد. اين تغيير زماني پديد مي آيد که وسايل لوکس و تجملاتي براي ثروتمندان به وسيله ي تفاخر تبديل شود؛ امري که امروزه به کمک گسترش ارتباطات و تبليغات وسيع رسانه هاي جمعي از مدها و وسايل فاخر و افزايش وسايل لوکس و قيمتي در جهان، عملي گرديده است. در اين وضعيت، به مرور زمان، احساس محروميت و نداري کساني را که از امکانات اوليه برخوردار هستند، اما امکانات طبقه مرفه را در اختيار ندارند، فرا گرفته و به طور طبيعي احساس محروميت کساني که از امکانات اوليه برخوردار نيستند نيز تشديد مي گردد. در نتيجه ي احساس حرمان و نداري، افراد تلاش مي کنند از اين وضعيت نجات يابند. در اين حالت، اگر راه هاي مشروع نجات از اين وضعيت باز باشد، فقرا به راحتي از نداري نجات خواهند يافت. اما معمولا طي راه هاي صعود و ترقي چندان آسان نيست. در صورتي که راه هاي مشروع صعود و نجات از فقر باز نباشد، دو احتمال باقي مي ماند: يا فقرا به وضعيت خود رضايت مي دهند که در اين صورت، به احساس حقارت و طرد شدن از جامعه گرفتار مي شوند و از نظر شخصيتي آسيب مي بينند. کساني هم که از نظر رواني آسيب ببينند، در نهايت به سوي انحراف تمايل پيدا خواهند کرد؛ چرا که آسيب رواني و اختلالات شخصيتي عامل بسياري از فسادها و کجروي هاست. اما در صورتي که فقرا به اين وضعيت راضي نشوند، به دنبال راه هاي ديگري خواهند رفت که اين راه ها غيرمشروع و انحرافي خواهد بود.

به هر حال، ارتباط فقر و انحراف به اين معناست که اگر فقر در جامعه وجود داشته باشد و امکانات مادي نيز در جامعه ارزشمند تلقي شود، انحراف به وجود خواهد آمد. اصولا يکي از پيامدهاي زندگي فقيرانه اين است که فقرا در محله هاي خاصي سکونت مي کنند که در آن محله ها، نيروهاي کنترل کننده همچون پليس و دادگاه نيز ضعيف مي باشد. پس بايد به جاي صرف هزينه هاي گزاف براي مهار فساد، فقر و نابرابري را کاهش داد و شکاف هاي طبقاتي را از بين برد. در غير اين صورت، انحراف و فساد افزايش خواهد يافت.

فرايند مزبور به معناي محدود کردن انحراف و کجروي به فقرا و انکار انحراف در ميان ثروتمندان نيست، بلکه صرفا تبيين رابطه علي فقر و انحراف مي باشد؛ چرا که انحراف ثروتمندان نوع ديگري از انحرافات است که علل خاص خود را دارد. در عين حال، فساد و انحراف در ميان فقرا امري همگاني نيست.

مفهوم شناسي

1- انحراف

دهخدا، ذيل واژه ي «انحراف»، اين معاني را ذکر مي کند:

«ميل و برگشتن، به طرفي مايل شدن، از راه گشتن، کژ شدن، کجروي، بي فرماني، اعوجاج و ناراستي.»(1) اين کلمه، پسوندها ي گوناگون مي پذيرد که در معناي آن تفاوت زيادي حاصل نمي شود: «انحراف اخلاقي، از اصول اخلاقي دست کشيدن و کارهاي ناشايست کردن، انحراف از دين، ارتداد و برگشتن از دين، انحراف فکري، کژي انديشه، کجي انديشه.»(2)

در اصطلاح علوم اجتماعي «انحراف» اين گونه تعريف گرديده است: انحراف «رفتاري است مغاير با معيارهاي پذيرفته يا انتظار اجتماعي گروه يا جامعه اي خاص. اين تعريف رفتارهاي بسيار گوناگون نظير تقلب، ارتشا، جنايت، اعتياد، انحراف هاي جنسي و... را دربر مي گيرد.»(3) منظور از قيد «رفتار» در تعريف انحراف، رفتاري است که ديرگاهي دوام بياورد.(4) اينکه انحراف شامل رفتار مي گردد، مسلم است، اما محدود شدن در مقوله ي رفتار الزامي به نظر نمي رسد. بهتر است دامنه ي تحقيق، عقايد و ارزش هاي مخالف هنجار را نيز دربر گيرد. در نتيجه، مناسب تر است انحراف اين گونه تعريف گردد: «موقعيتي که عکس العمل نسبت به محيط در چهارچوب مورد انتظار نباشد، خواه به لحاظ کلامي، خواه حرکتي و خواه فکري و عاطفي.»(5)

2- فقر

در لغت، «فقر» به معناي شکاف و فاصله اي است که در چيزها پديد مي آيد. بدين لحاظ، استخوان هاي کمر را، که مهره اي شکل و داراي فاصله و شکاف هستند، «ستون فقرات» مي نامند. به همين دليل، به نيازمنداني که زندگي بر آنها مشکل و کمرشان زير بار مشکلات خميده شده، «فقير» گفته مي شود.(6) در اصطلاح، فقر بر دو نوع است: مطلق و نسبي.

الف- فقر مطلق: «فقر هنگامي روي مي دهد که اشخاص نتوانند منابع کافي براي برآوردن حداقل نيازهاي سلامت و کارآيي جسماني را، که اغلب با معيار کالري با درجات غذايي اندازه گيري مي شود، به دست آورند.»(7)

بر اساس تعريف مزبور، به کسي که از حداقل امکانات زندگي محروم باشد، به خاطر گرسنگي و بيماري، جان او در معرض خطر باشد و ادامه ي حيات برايش مشکل باشد، «فقير مطلق» گفته مي شود.

ب- فقر نسبي: فقر نسبي از روي معيارهاي عمومي زندگي در جوامع مختلف و بر اساس آنچه که از لحاظ فرهنگي به عنوان فقر شناخته مي شود تعريف مي گردد، نه با معيار مطلقي خاص که حکايت از محروميت مي کند. وقتي فقر داراي تعريف نسبي باشد و از روي معيارهاي زندگي، اکثريت بزرگ جمعيت اندازه گيري شود، سطوح آن در بين جوامع يا در درون آنها، در زمان هاي مختلف فرق مي کند.(8)

گونه هاي فقر و انحراف در متون ديني

1- فقر و انحراف فکري

اين گونه انحرافات، زيربناي انحرافات ديگر مي باشد و معيار سنجش آن، تطابق يا عدم تطابق با اصول کلي اسلام است. هر انديشه اي که با اصول کلي اسلام بيگانه باشد، انحراف فکري خواهد بود.

در اين زمينه، تعبير بسيار آموزنده اي در بسياري از روايات تکرار شده است که بر اساس آن، فقر نزديک به کفر است. ظاهر لفظ «کفر» به معناي ناديده گرفتن تمام اصول فکري و عقيدتي اسلام مي باشد. اين مطلب هشداري است بزرگ، که قبول آن نيز بسيار دشوار است. به همين دليل، پيش از طرح اصل بحث، ابتدا بعضي از زمينه هاي شکل گيري انحراف فکري بررسي مي گردد. اين زمينه ها، از پيامدهاي فقر و به عبارت ديگر، واسطه ي برقراري ارتباط فقر با انحراف مي باشند:

زمينه هاي شکل گيري انحراف فکري: منظور از زمينه ها، مواردي هستند که ارتباط فقر با انحرافات فکري را تشديد مي کنند، هر چند که هيچ يک به تنهايي علت تام و تمام مبتلا شدن فقرا به انحرافات فکري نمي باشند.

الف- جهل: حقيقت اين است که در حالت عادي، شکل گيري باور درست ديني دست کم نيازمند سواد و آموزش است، در حالي که بسياري از فقرا از تحصيل اين نعمت ابتدايي و اساسي محرومند. براي رشد فکر و انديشه بايد بسياري از تسهيلات فراهم شود؛ در غير اين صورت، انسان گرفتار بنيان فکري مضطرب و متزلزل خواهد بود. به همين دليل، بر اساس دستورات اسلامي، مسلمانان بايد اصول دين خود را از طريق تحقيق، تفحص و تفکر به دست آورند و تقليد در اين امور جايز نيست. معمولا امکان تحقيق و تفحص براي اغلب اشخاص فقير و ندار فراهم نمي شود؛ چون آنها نمي توانند خود را از شر افکار مبهوت کننده و نااميد کننده ي حاصل از نيازهاي اوليه نجات دهند. پيامد اين نيازمندي، نابود شدن جسم فقرا و ويران شدن بنيان هاي فکري آنان است.

ب- شک و ترديد: بخش عمده ي زندگي فقيران با کارهاي سخت و طاقت فرسا مي گذرد؛ کارهايي که جسم و جان آنان را فرسوده و نابود مي کند. در اين ميان، حاصل دسترنج آنان توسط صاحبان زر و زور به يغما مي رود. سود سرشار شرکت ها و کمپاني هاي بزرگ يکسره به صاحبان ثروتمند آنها مي رسد، البته مقدار بسيار ناچيزي از آن به کارگران نيز داده مي شود. کاخ نشينان در سراهاي مجللي زندگي مي کنند که کوخ نشينان، زاغه نشينان و خانه به دوشان نگون بخت ساخته اند. افراد بيکار و فقير تمام انرژي فکري و توانايي خود را در جهت به کار انداختن چرخ هاي صنعتي صاحبان ثروت، شوکت و قدرت به کار مي گيرند. در نتيجه، براي تحصيل علم، رشد باورها و ارزش هاي شخصي آنان تواني باقي نمي ماند.

ممکن است براي بعضي از فقراي با ايمان اين پرسش مطرح شود که چرا آنها در مشکلات به سر مي برند، در حالي که بسياري از افراد بي ايمان وضعيت به مراتب زندگي بهتر دارند؛ شبيه شأن نزول آيات 196 و 197 سوره ي آل عمران که چنين پرسشي براي مردم عصر پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله نيز مطرح شده بود.

سؤالي که در شأن نزول آيه ي بالا براي جمعي از مسلمانان عصر پيامبر مطرح بود، يک سؤال عمومي و همگاني براي بسياري از مردم در هر عصر و زمان است. آنها غالبا زندگي مرفه و پر ناز و نعمت گردن کشان، طغيان گران، فراعنه و افراد بي بندوبار را با زندگي پرمشقت جمعي از افراد با ايمان مقايسه مي کنند و مي گويند: چرا آنها با آن همه جنايت و آلودگي زندگي مرفه دارند و اما يک عده با داشتن ايمان و تقوا در سختي به سر مي برند و اين موضوع در افراد سست ايمان ايجاد شک و ترديد مي کند.(9)

خلاصه اينکه فقر عامل به وجود آمدن بعضي از شبهات است؛ شبهاتي که مايه ي ترديد در مورد برخي صفات خداوند مي گردد.

گاهي در اثر تنگدستي و فقر، زمينه براي پيدايش برخي شبهات عقيدتي در ذهن و نيز عمق يافتن آنها فراهم مي آمد.(10)

امام علي عليه السلام به فرزندش محمد بن حنفيه فرمود:

فرزندم من از فقر بر تو مي ترسم از آن به خدا پناه ببر؛ زيرا فقر مايه نقصان دين است.(11)

ج- نااميدي: يکي از پيامدهاي بسيار مخرب فقر، ايجاد نااميدي در فقر است. در متون ديني بر اهميت داشتن اميد تأکيد فراوان شده است؛ زيرا اميد بال پرواز فرد به سوي ترقي، بالندگي و شکوفايي است. بدون اميد نمي توان انتظار هيچ گونه حرکت مثبتي داشت؛ چون اميد پايه ي تلاش و کوشش است و آثار نااميدي گرفتار شدن در منجلاب بدبختي و بيچارگي.(12)

(من کان يظن... هل يذهبن کيده ما يغيظ.)(حج: 15) فقر و تنگدستي، بيچارگي و درماندگي زمينه ساز يأس و نوميدي از خدا (کفر) و پناهنده شدن به غير او (شرک).(13)

پس نوميدي و کفر به عنوان يک اثر فقر مطرح است و از سوي ديگر، نوميدي يکي از عوامل شرک و کفر است.

قرآن کريم در اين زمينه مي فرمايد: (و لا تيأسوا من روح الله انه لا ييأس من روح الله الا القوم الکافرون) (يوسف: 87)؛ و از رحمت خدا مأيوس نشويد که تنها گروه کافران از رحمت خدا مأيوس مي شوند.

بنابراين، مي توان گفت: فقر موجب نااميدي و نااميدي موجب بي ديني و کفر مي گردد. البته اولياي خداوند به خاطر فقر آسيب نمي بينند؛ چرا که از شخصيت قوي و مقتدر برخوردارند.

د- فقر مستلزم نقصان عقل: اين حقيقت در بسياري از متون ديني آمده است و در جامعه نيز مي توان مشاهده کرد که انديشه، عقل و قدرت درک فقير به خاطر ضعف آموزشي و عدم اطلاع از جريانات و مسائل جامعه به قدر کافي رشد نمي کند. يکي از دلايل اين ادعا، افراد فريب خورده ي فراواني اند که از باندهاي خلافکار براي رسيدن به مقاصد شوم خود آنان را به کار مي گيرند و بسياري از اين افراد فقراي جامعه مي باشند.

امام علي عليه السلام مي فرمايد:

پسرم! هر کسي به فقر مبتلا شود، به چهار خصلت مبتلا شده است: ... يکي نقصان در عقل.(14)

ايشان همچنين مي فرمايد:

فقر سبب پريشاني حواس، سرگشتگي عقل و گرفتار شدن به غم و اندوه است. (15)

اگر عقل کسي ناقص باشد در بسياري از موارد ديگر نيز دچار مشکل مي شود، زيرا عقل در تمام جوانب حيات داراي نقش ارزنده است. يکي از انديشمندان مسلمان در اين باره مي گويد:

عقل کانون دقت و تفکر است. عقل چراغ روشن و پرفروغي است که تاريکي هاي زندگي را روشن مي کند و در پرتو نور خود راه از بيراه و صلاح را از فساد تشخيص مي دهد. عقل سرمايه سيادت قدرت بشر در کره زمين است. آدمي با نيروي عقل به رموز کتاب آفرينش پي مي برد و مواليد طبيعت را مسخر و مطيع خود مي سازد و بر همه آن ها حکومت مي کند. عقل همواره بر اساس منطق و استدلال تکيه مي کند و درباره مسائل مختلف با محاسبه و سنجش صحيح قضاوت مي نمايد.(16)

پس نقصان و سرگشتگي عقل، قدرت تشخيص درست و امکان داوري صحيح در زندگي را از افراد مي گيرد. بر اساس متون ديني، فقير دچار نوعي تحير و ضعف تشخيص مي گردد. به همين دليل، نمي تواند در مسائل مختلف تصميم مناسب و بهينه اتخاذ کند و اين يکي از زمينه هاي بسيار قوي انحراف فکري مي باشد.

بنابراين، طبق متون ديني - که بيان شد - فقر يکي از عوامل کفر است که ظاهر اين تعبير نکته اي قابل تأمل مي باشد. به کمک متون ديگري که فقر را باعث گرفتار شدن در جهل، بروز شک و ترديد در ذهن و نقصان عقل مي دانند، مي توان ارتباط فقر و کفر را بهتر درک کرد.

ارتباط فقر و کفر: امام صادق عليه السلام از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله روايت مي کند که به دستور ايشان فرياد زدند: «الصلاه» (تا همه گرد آيند)، و خود به مهاجران و انصار فرمان داد که سلاح برگيرند. پس مردمان جمع شدند. پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله بر منبر بالا رفت و خبر نزديک شدن مرگ خويش را به ايشان داد و فرمود:

خدا را به ياد هر حاکم اسلامي پس از خود مي آورم درباره ي عمل به وظايفش؛ از جمله اينکه مردمان را فقير نکند که در نتيجه، کافرشان خواهد کرد.(17)

به فرموده ي پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله:

فقر به آن نزديک است که به کفر انجامد.(18)

همچنين آن حضرت مي فرمايد: «پناه مي برم به خدا از کفر و بدهکاري» گفتند: اي رسول خدا! آيا قرض را با کفر برابر مي داني؟ فرمود: «آري».»(19)

امام علي عليه السلام نيز مي فرمايد: «فقر در کنار کفر است.»(20)

در اينجا ممکن است اين سؤال به ذهن برسد که چگونه ممکن است فقر به کفر بينجامد در حالي که مشاهدات عيني چيز ديگري را نشان مي دهد؟

در برخي متون ديني قيد مهمي به اين احاديث اضافه شده است:

«لولا رحمه ربي علي فقراء امتي، کادالفقر ان يکون کفرا»؛(21) اگر رحمت خدا شامل حال فقراي امتم نمي شد، نزديک بود که فقر به کفر بينجامد.

اين قيد نشان دهنده ي آن است که اگر لطف خداوند شامل حال افراد فقير نشود، فقر باورهاي آنان را تحت تأثير قرار مي دهد. اما چون رحمت خداوند بي پايان است و رحمت الهي شامل تمام کساني مي شود که قابليت دريافت آن را داشته باشند، در نتيجه، اين قيد موارد بسياري را از تحت قاعده کلي خارج مي کند؛ يعني بسياري از فقرا به خاطر فقر کافر نمي گردند و خداوند آنان را از گرفتار شدن در تاريک خانه کفر نجات مي دهد. با وجود اين قيد، اصل اين هشدار که فقر ممکن است فقرا را تا مرز کفر بکشاند، هشداري بس بزرگ است و بايد درباره ي آن و زواياي گوناگونش نيک انديشيد.

اينکه معناي دقيق کفر در اين گونه متون ديني چيست، سؤال ديگري است که يکي از انديشه وران در پاسخ آن مي نويسد:

فقر باعث درخواست فقير از ديگر همنوعان مي گردد. فقير روزي خود را از ديگران درخواست مي کند، در حالي که روزي دهنده خداوند است و بايد از خداوند درخواست کرد. بنابراين، فقير به جاي خداوند، ديگران را رازق مي پندارد و گمان مي کند ديگران مي توانند به او روزي دهند، هر چند خداوند آن را معين نکرده باشد.

فقير، نداري خود را با دارايي افراد ظالم و فاسق مقايسه مي کند، چه بسا از خلال اين مقايسه به عدالت، يا قدرت خداوند شک کند.

فقير، اقدام به دزدي، راه زني، غصب اموال ديگران، آدم کشي و ديگر کردارهاي خلاف شرع مي کند و اين گونه کردارها نشان دهنده عدم اعتقاد به معاد و حساب رسي در پيشگاه خداوند است. پس فقر منجر به بي اعتقادي نسبت به يکي از اصول دين يا يکي از صفات خداوند مي گردد و همه ي اينها مراتبي از کفر و شرک است.(22)

بنابراين، هم فقر نسبي و هم فقر مطلق باعث گرفتار شدن فقير در دام کفر مي گردد. به نظر مي رسد واقعيت هاي عيني نيز اين مطلب را تأييد مي کند، البته به شرطي که قيد آورده شده در بعضي روايات را به ياد داشته باشيم؛ قيدي که موارد بسياري را از تحت اين قاعده خارج مي کند. به عبارت ديگر، از مشاهده ي اين قيد به اين نتيجه مي رسيم که فقر به ايمان مؤمنان واقعي لطمه اي نمي زند و الطاف خداوند همواره شامل حال آنان مي گردد.

2- فقر و انحراف اخلاقي

از انحرافات اخلاقي در متون ديني به صورت گسترده بحث شده است و علماي اخلاقي به طور مبسوط اين بحث ها را مطرح، و از کلماتي نظير «رذائل اخلاقي» و «گناهان کبيره» براي اين منظور استفاده کرده اند.

زشتي اخلاق يعني دچار دنائت طبع و صفات پست نفساني شدن و نيز انجام رفتارهايي که از اين صفات سرچشمه گرفته اند. مقصود ما از انحراف اخلاقي دست يازيدن به رفتارهايي است که معيارهاي اخلاقي را ناديده مي گيرند؛ مثل بدگماني يا تهمت زدن به ديگران. در جامعه شناسي اعمالي را انحرافي مي نامند که در آنها هنجارهاي اجتماعي ناديده گرفته مي شود؛ مثل رد شدن از چراغ قرمز و ناديده گرفتن قوانين راهنمايي و رانندگي. طبق اين تعاريف، انحرافات اخلاقي و انحرافات اجتماعي در بسياري موارد بر همديگر منطبق هستند؛ مثل سرقت، رشوه خواري، کلاه برداري و مانند آنها، هر چند در بعضي موارد هر کدام قلمرو مخصوص به خود را نيز دارد.

مواردي که هم از نظر اخلاقي و هم از نظر اجتماعي انحرافي به حساب مي آيند، محور بحث هاي اين نوشتار را تشکيل مي دهند.

در اين قسمت ابتدا رابطه ي کلي فقر با انحرافات مورد بررسي قرار مي گيرد و سپس مصاديق رابطه فقر و انحراف مطرح مي شود. بحث ارتباط کلي فقر با انحراف در چهار قسمت آيات قرآن، روايات، نظريات علوم اجتماعي و متون ديني ارائه خواد شد.

الف- از منظر قرآن: خداوند در قرآن کريم مي فرمايد:

(فکفرت بأنعم الله فأذاقها الله لباس الجوع و الخوف) (نحل: 112)؛ آن گاه به نعمت هاي الهي کفران ورزيد، و سپس خداوند به کيفر کار و کردارشان بلاي فراگير گرسنگي و ناامني را به آنان چشانيد.

در ذيل اين آيه ي مبارکه مفسران مي نويسند:

فقر و گرسنگي مردم، زمينه ساز ناامني اجتماعي است. از اينکه خداوند در کيفر کفران نعمت ابتدا فقر و گرسنگي و سپس ترس و ناامني را مطرح ساخته است، مي توان به دست آورد که فقر و گرسنگي زمينه ي ناامني اجتماعي همچون دزدي و... را فراهم مي کند.(23)

قرآن کريم در آيه ي ديگري مي فرمايد:

(يا أيها الذين آمنوا لا تأکلوا أموالکم بينکم بالباطل الا أن تکون تجاره عن تراض منکم و لا تقتلوا أنفسکم ان الله کان بکم رحيما) (نساء: 29)؛ اي کساني که ايمان آورده ايد! اموال يکديگر را به باطل (و از طريق نامشروع) نخوريد، مگر اينکه تجارتي با رضايت شما انجام گيرد، و خودکشي نکنيد؛ خداوند نسبت به شما مهربان است.

برخي از مفسران از اين آيه نيز چنين استفاده کرده اند:

در حقيقت، قرآن با ذکر اين دو حکم پشت سر هم اشاره به يک نکته مهم اجتماعي کرده است و آن اينکه اگر روابط مالي مردم بر اساس صحيح استوار نباشد و اقتصاد جامعه به صورت سالم پيش نرود و در مال يکديگر به ناحق تصرف کنند، جامعه گرفتار يک نوع خودکشي و انتحار خواهد شد؛ علاوه بر اينکه انتحارهاي شخصي افزايش خواهد يافت، انتحار اجتماعي هم از آثار ضمني آن است. حوادث و انقلاب ها در جوامع مختلف دنياي معاصر شاهد گوياي اين حقيقت است.(24)

آيه ي 33 نور نيز مي فرمايد:

(و لا تکرهوا فتياتکم علي البغاء ان أردن تحصنا لتبتغوا عرض الحياه الدنيا)؛ کنيزان خود را به خاطر تحصيل متاع زودگذر دنيا مجبور به خودفروشي نکنيد؛ اگر آنها مي خواهند پاک بمانند.

شاهد مثال اين مقال، شأن نزول آيه ي مزبور است که بعضي از مفسران آن را اين گونه نقل کرده اند:

عبدالله بن ابي، شش کنيز داشت که آنها را مجبور به کسب درآمد از طريق خودفروشي مي کرد. هنگامي که حکم اسلام درباره ي با اعمال منافي با عفت (در اين سوره) صادر شد، آنها به خدمت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله آمدند و از اين ماجرا شکايت کردند. آيه ي فوق نازل شد و از اين کار نهي کرد.(25)

و در سوره ي «شعراء» خداوند پس از بيان چندين حکم اقتصادي، اين گونه مي فرمايد:

(و لا تبخسوا الناس أشياءهم و لا تعثوا في الأرض مفسدين) (شعراء: 183)؛ در زمين تلاش براي فساد نکنيد.

از لحن اين آيه نيز مي توان استفاده کرد که

نابساماني هاي اقتصادي سرچشمه از هم گسيختگي نظام اجتماعي مي شود. در پايان اين دستورات (دستورات اقتصادي در زمينه ي نحوه ي وزن کردن در موقع فروش اجناس و...) مي گويد: (ولا تعثوا في الأرض مفسدين) در زمين فساد نکنيد و جوامع را به تباهي نکشانيد، و به هرگونه استثمار و بهره کشي ظالمانه و تضييع حقوق ديگران پايان دهيد.(26)

پس طبق اين آيات، اگر اقتصاد سالم نباشد سرمايه داران از خدا بي خبري به وجود مي آيند که از مستي کثرت سرمايه دچار انواع کجروي مي گردند و برخي افراد درمانده و مفلس از شدت نداري تن به کارهاي خلاف مي دهند؛ مثلا سرمايه داران، دکان رباخواراي باز مي کنند و يک عده افراد بدبخت مجبور مي شوند قرض هاي ربوي بگيرند؛ و برخي افراد سودجو لانه هاي فساد داير مي کنند و يک عده بدبخت و بيچاره در آن تن به خودفروشي مي دهند. به هر حال، در اين آيات به طور کلي سلامت اجتماع منوط به سلامت اقتصاد گرديده است که در غير اين صورت، فقر بروز خواهد کرد و انحرافات و فساد جامعه را فراخواهد گرفت.

ب- از منظر روايات: امام صادق عليه السلام مي فرمايد:

غنايي که تو را از ستمگري باز دارد، بهتر از فقري است که به گناهت کشاند.(27)

حضرت علي عليه السلام نيز به صورت مکرر فرموده است:

تنگدستي اخلاق را زشت مي کند.(28)

بي چيزي دريچه نکبت است.(29)

فقر باعث کارهاي زشت مي شود.(30)

امام علي عليه اسلام همچنين در توصيه اي به امام حسن مجتبي عليه السلام مي فرمايد:

انساني را که طلب روزي خود مي کند ملامت مکن؛ چه هرکس روزي خود (و خانواده خود) را نداشته باشد، خطاهايش فزون مي گردد.(31)

براي فهم بهتر اين روايات مي توان از فهم «ملکه شدن» استفاده کرد. علماي اخلاق براي کسب صفات نيک و دوري از انحرافات معتقدند بايد صفات نيک در انسان ملکه شود و ملکه شدن را اين گونه تعريف مي کنند:

تکرار عمل صالح و مداومت بر آن؛ البته عملي که مناسب با آن خوي پسنديده است. بايد آن عمل را آن قدر تکرار کرد و در موارد جزئي که پيش مي آيد آن را انجام دهد تا رفته رفته اثرش در نفس روي هم قرار گيرد و در صفحه دل نقش ببندد.(32)

کسب فضايل اخلاقي در گرو «ملکه شدن» است و لازمه ي ملکه شدن نيز تکرار عمل صالح. متنها براي فقرا در بسياري موارد امکان تکرار عمل صالح وجود ندارد، بلکه بعکس مجبور مي شوند دست به کارهاي ناشايست و ناپسند بزنند. همان گونه که در ادامه خواهد آمد، طبق ادعاي بعضي جامعه شناسان، در محله هاي فقير نشين صفات ناپسند ملکه مي گردد.

به هر حال، روايات مزبور با لحن قاطع اين حقيقت را اعلام مي کنند که فقر بر رفتار و خصوصيات اخلاقي فرد تأثير بسيار منفي دارد. اين روايات چنان صريح هستند که نياز به توضيح اضافي ندارند. هرکس اين روايات را ببيند رابطه ي فقر و انحرافات را از آنها به دست مي آورد.

ج- از منظر جامعه شناسي: در علوم اجتماعي نظريات متعددي در جهت تبيين انحرافات اجتماعي ارائه شده است. از اين نظريات مي توان براي توضيح متون ديني بهره گرفت.

1- ناهمگوني وسايل و اهداف: در جامعه، برخي اهداف مشروع و پذيرفته شده وجود دارد. تحقق اين اهداف نيازمند امکانات و وسايل مناسب و بهينه است. اگر وسايل مورد نياز براي تحقق اين اهداف و اختيار اعضاي جامعه نباشد نمي توانند به اين اهداف اجتماعي جامه ي عمل بپوشند؛ مثلا راستگويي و امانت داري از اهداف اخلاقي مکتب اسلام است، اما مسلمانان در صورتي مي توانند به اين هدف متعهد و پايبند باشند که امکانات ضروري زندگي را داشته باشند. در غير اين صورت، مجبورند براي تأمين مايحتاج زندگي قرض کنند و بعضا قرض باعث مي شود که انسان نتواند راستگو و امانت دار باشد.

يکي از جامعه شناسان به نام رابرت مرتون مي گويد:

اگر وسايل و امکانات در جامعه با اهداف اجتماعي متناسب نباشد، اعضاي جامعه مجبور خواهند شد از وسايل نامشروع براي رسيدن به اين اهداف استفاده کنند. يا اين اهداف را ناديده بگيرند.(33)

2- نظريه ي برچسب: «نظريه ي برچسب» مدعي است که هيچ عملي در ذات خود انحرافي نيست، و برچسب «انحراف» است که رفتار برخي افراد را انحرافي اعلام مي دارد و عمدتا نصيب طبقات جامعه مي گردد.

براي درک ماهيت کجروي بايد ببينيم چرا به بعضي افراد اين برچسب زده مي شود. برچسب هايي که براي ايجاد مقولات کجروي به کار گرفته مي شوند ساخت قدرت جامعه را بيان مي کنند. کم و بيش، قواعدي که کجروي برحسب آنها تعريف مي شود و زمينه هايي که اين قواعد در آنها به کار گرفته مي شوند، توسط ثروتمندان براي فقرا، توسط مردان براي زنان، توسط افراد مسن تر براي جوان ها و توسط اکثريت قومي براي گروه هاي اقليت تنظيم مي شوند. براي مثال، بسياري از کودکان به کارهايي مانند بالا رفتن از ديوار باغ هاي ديگران، دزديدن ميوه، شکستن شيشه پنجره ها، يا فرار از مدرسه دست مي زنند. در يک محله مرفه نشين اين کارها ممکن است توسط پدر و مادرها، معلمان و پليس به طور يکسان به عنوان جنبه هاي نسبتا معصومانه فرايند رشد در نظر گرفته شود؛ حال آنکه ديگر، در نواحي فقيرنشين اين قبيل اعمال ممکن است به عنوان دليل گرايش به بزهکاري جوانان تلقي گردد.(34)

يکي از امثال هاي معروف اين نظريه، مورد جواناني است که با برچسب «يوزپلنگ» وارد مسابقات اتومبيل راني شده بودند. اين برچسب باعث شده بود که نوع نگاه ديگران نسبت به آنها کاملا عوض شود، و پليس به دفعات آنها را در خيابان توقيف کند.(35)

اينکه هيچ عملي ذاتا انحرافي نيست و برچسب انحراف آن را انحرافي مي گرداند، باطل است. در مکتب اسلام، انحرافات تعريف شده و مشخص هستند و ربطي به برچسب خوردن منحرف ندارند. البته همان گونه که اشاره گرديد، بين انحرافات در علوم اجتماعي و علم اخلاق تفاوت اندکي وجود دارد؛ اما به هر حال، نسبي گرايي شديد نظريه ي برچسب در تعريف انحرافات قابل اغماض نيست.

اما ادعاي ديگر اين نظريه مبني بر اينکه معمولا انحرافات طبقات بالا به راحتي ناديده گرفته مي شود، واقعيتي است که کم و بيش در جامعه ديده مي شود و نظريه هاي «برچسب» و «تضاد» در علوم اجتماعي به خوبي به آن اشاره کرده اند.

3- انتقال فرهنگي: يکي از نظريات علوم اجتماعي که حاصل مطالعات تجربي در مناطق فقيرنشين است، بيان مي کند که در اين مناطق ارزش هايي به وجود مي آيد که کجروي را تأييد مي کند؛ يعني اعمالي که در مناطق ديگر ناشايست شمرده مي شود در اين مناطق رفتار پسنديده به حساب مي آيد.

شاو و مک کي کوشش مي کنند تا از نظر تجربي اين مسئله را به اثبات رسانند در مناطقي که دچار بي سازماني اجتماعي هستند ارزش هايي پرورش پيدا مي کند که الگوهاي رفتار کجرو را مورد تأييد قرار مي دهد؛ (36) يعني در اين مناطق کجروي ها به عنوان چيزهاي ارزشمند ملکه ذهن افراد مي گردد.

4- فرهنگ فقر: اين نظريه مدعي است که فقرا داراي فرهنگ خاص مي گردند؛ فرهنگ آنان با فرهنگ جامعه کل متفاوت است. آنان به فرهنگ و ارزش هاي متفاوت مجهز مي گردند.

خرده فرهنگ فقر وسيله ي فرهنگي براي سازگاري با مشکلات و مقابله با نوميدي ها و همچنين واکنشي است که قشرهاي فقير، آن را براي مقابله با بي ارجي خود در نظام هاي طبقاتي و اقتصاد مبتني بر سرمايه، مناسب مي يابند و بر همين اساس، اهداف، ارزش ها و هنجارهاي آن را در خود دروني کرده از نسلي به نسل ديگر انتقال مي دهند. (37)

در نقل قول مزبور، به بعضي پيش فرض هاي اين گونه نظريات اشاره گرديده است؛ نظام طبقاتي و اقتصاد مبتني بر سرمايه از لوازم تحقق اين گونه نظريات است. هرچه جامعه به سوي طبقاتي شدن پيش رود، و اقتصاد سرمايه داري در آن شکل بگيرد، فرهنگ فقير و غني نيز از همديگر دورتر خواهد شد.

5- فقدان منزلت اجتماعي: کوهن اصطلاح منزلت را جانشين موفقيت در نظريه ي مرتون مي سازد؛ يعني طبقات پايين در جامعه از نظر دست يابي به منزلت دچار ناکامي هستند. جامعه در عين حال که آنها را به کسب منزلت تشويق مي کند، امکان دست يابي به منزلت پيدا نمي کنند. اين امر از طريق اشتغال به امور خلاف تحقق مي يابد.(38)

نظريات متعدد ديگري نيز در جامعه شناسي براي تبيين انحرافات وجود دارد، اما عمده آنها همين چند نظريه بود که به صورت بسيار مختصر به آنها اشاره گرديد. نظريات مزبور حقايقي را تأييد مي کنند که چندين قرن پيش در دين مقدس اسلام بيان شده اند.

مصاديق انحراف اخلاقي

در علوم اجتماعي اين بحث مطرح شده که فقرا نوعي خاصي از انحرافات را مرتکب مي شوند.

جرم هاي ياد شده در برگيرنده ي دو دسته زير به حساب مي آيد: نخست، جرم هاي معيشتي (براي نمونه دزدي از فروشگاه ها، دزدي از محل کار و کلاه برداري از مؤسسات بهزيستي) و ديگر، جرم هاي اجتماعي و فرهنگي (مانند ويرانگري، ايراد ضرب و جرح يا تهديد به انجام آن و گونه هاي مختلف اخلال در نظم عمومي).(39)

اغنيا نوع ديگري از انحرافات را مرتکب مي شوند، حتي انحرافات ثروتمندان و اغنيا مهم تر از انحرافات فقرا و درماندگان است.

گرايش کلي موجود در نهادهاي دولتي نظام سرمايه داري (نهادهايي از جمله پليس، قوه ي قضائيه، زندان ها و همچنين برنامه هاي اجتماعي) عبارت است از متمرکز نمودن نگاه بر گونه هاي خاصي از رفتار (که معمولا با جرايم طبقه ي کارگر پيوند مي خورد) و معرفي آنها به عنوان رفتارهايي که از ديگر گونه هاي رفتار ويران گرانه يا استثمار گرانه، «کجروانه تر» و «زيان آورتر» است. به گفته ي محققان ياد شده، اين قبيل رفتارهاي ويران گرانه يا استثمارگرانه معمولا به جرم هاي صاحبان قدرت ارتباط مي يابد، اما در همان حال، ادعا مي شود که مقابله با آنها، ارزش مداخله دولت را ندارد.(40)

د- از منظر متون ديني: در متون ديني نيز برخي از انحرافات خاص براي فقرا بيان شده است. شايد اين گونه موارد قيدي باشد بر متوني که ظاهرا مطلق هستند و از آنها چنين به دست مي آيد که فقرا هرگونه انحرافي را مرتکب مي شوند. در ذيل، به عمده ترين مصاديق انحرافات فقرا از نگاه متون ديني پرداخته مي شود:

1- فقر و فحشا: در قرآن کريم آمده است:

(الشيطان يعدکم الفقر و يأمرم بالفحشاء) (بقره: 268)؛ شيطان شما را (به هنگام انفاق) وعده ي فقر و تهيدستي مي دهد و به فحشا و زشتي ها امر مي کند.

اي آيه ي کريمه به انسان ها هشدار مي دهد که: هنگام انفاق کردن شيطان شما را از فقر و نداري مي ترساند و شما را به زشتي امر مي کند. يکي از مفسران در ذيل اين آيه مي نويسد:

گفته شده که منظور از فحشا در اينجا بخل است، ولي بهتر است که آن را اعم از بخل بگيريم؛ زيرا انسان در اثر اين وسوسه شيطاني و براي تأمين آينده خود ممکن است دست به هر گناه و خلاف بزند و نگراني از آينده او را به ارتکاب جرايم گوناگون وادار سازد.(41)

ميان فقر و فحشا رابطه است. بسياري از گناهان به خاطر ترس از فقر است.(42)

اگر فحشا را به معني مطلق گناه، يا فحشاي جنسي بگيريم، باز ارتباط آن با ترک انفاق بر کسي پوشيده نيست؛ زيرا سرچشمه بسياري از گناهان، بي عفتي ها و خودفروشي ها فقر و تهيدستي است.(43)

از بعضي آيات ديگر نيز ارتباط فقر با انحراف جنسي و خودفروشي استفاده شده است.

کساني که امکاني براي ازدواج نمي يابند، بايد پاکدامني پيشه کنند تا خداوند از فضل خود آنان را بي نياز گرداند. مراد از نيافتن امکان ازدواج «قدرت نداشتن بر مهريه و نفقه است.»(44)

در آيه ي 33 سوره ي مبارکه ي نور، خداوند اين گروه از افراد تهيدست جامعه را مورد خطاب قرار داده، مي فرمايد: به فضل خداوند اميدوار باشيد و پاکدامني پيشه کنيد. احتمالا خداوند اين گروه خاص جامعه را به اين دليل مورد خطاب قرار داده است که:

زنان و مردان غير متأهل و فاقد امکانات ازدواج بيش از ديگران در معرض آلودگي به فساد جنسي اند.(45)

شايد به دليل همين حقيقت باشد که حضرت علي عليه السلام هزينه ي ازدواج بعضي از افراد را از بيت المال پرداخت کرده است:

زراره نقل مي کند: مردي که به علت نداشتن همسر مرتکب گناه مي شد بر دستان او آن قدر شلاق زد تا قرمز شد، و فرمود تا هزينه ي ازدواج او را از بيت المال بدهند.(46)

2- فقر و قتل نفس: يکي از موارد ديگر که قرآن به صراحت ذکر مي کند، ارتباط فقر با کشتن فرزندان است. هر چند قرآن، اين مسئله را به عنوان يک رسم جاهليت ذکر مي کند، اما اين مسئله در عصر حاضر نيز مي تواند در قالب جاهليت جديد مصداق پيدا کند.

عرب هاي دوران جاهلي نه تنها دختران خويش را به خاطر تعصب هاي غلط زنده به گور مي کردند، بلکه پسران را که سرمايه ي بزرگي در جامعه آن روز محسوب مي شد نيز از ترس فقر و تنگدستي به قتل مي رساندند. گرچه امروزه براي سقط جنين دلايل بي اساس ديگري ذکر مي کنند، ولي مسئله فقر و کمبود مواد غذايي يکي از دلايل عمده آن است.(47)

قرآن کريم در چندين آيه مي فرمايد:

(و لا تقتلو أولادکم من املاق) (انعام: 151)؛ و فرزندانتان را از ترس فقر نکشيد.

طبق اين آيات، فقر بسيار شديد اگر با فقر فرهنگي نيز همراه باشد مي تواند زمينه ساز فجيع ترين و هولناک ترين جنايات گردد؛ زيرا:

فقر و تهيدستي، در تضعيف وجدان آدمي و از ميان بردن حتي قوي ترين عواطف انساني چون مهر به فرزند تأثير دارد.(48)

3- فقر و فساد اداري: در بسياري موارد فساد اداري نيز ريشه در فقر و نداري دارد. حضرت علي عليه السلام توصيه مي فرمايد براي کم کردن فساد اداري بايد کارمندان ادارات تأمين شوند:

آن گاه روزيشان را به فراواني بر آنان ببار که اين نيروي خودسازي آنهاست و هم از دست يازيدن به آنچه در اختيار دارند، عامل بي نيازي و نيز برهاني بر ضد آنهاست. اگر از فرمانت سر پيچند، يا به امانتت خدشه اي وارد کنند.(49)

از بخشي از اين فرمايش چنين برمي آيد که اگر کارمندان با وجود تأمين نياز، خيانت کنند بايد آنان را سرزنش کرد در غير اين صورت، سرزنش آنان سودي ندارد. در بسياري از متون ديگر نيز حضرت علي عليه السلام دستور مي دهد که بايد زندگي کارمندان دولت تأمين باشد.(50)

4- فقر و سرقت: سرقت از بزرگ ترين انحرافات اجتماعي به حساب مي آيد. البته دزدي در سطوح گوناگون جامعه چهره هاي بسيار متفاوتي دارد و بسياري از جوامع به اشکال گوناگون با اين مشکل دست به گريبانند. اين پديده در ميان اصحاب قدرت به شکلي و در ميان اصحاب ثروت به شکلي ديگر بروز مي کند. جمع کردن اين اشکال گوناگون در حکمي واحد بسيار دشوار مي باشد؛ زيرا هر کدام از زمينه هاي اجتماعي بايد جداگانه بررسي گردد. براي مثال، دزدي هاي کلان صاحبان قدرت و ثروت از امکانات تحت اختيارشان، ناشي از هوا و هوس، حرص، طمع و مال دوستي آنهاست؛ مثل دزدي هايي که از بانک ها صورت مي گيرد يا سرقت هاي مالياتي و مانند آن. اما بسياري از سرقت ها ناشي از فقر، فلاکت و نداري است و حتي سرقت هايي که در دستگاه هاي دولتي صورت مي گيرد در بسياري موارد شايد با فقر نسبي سارقان قابل توجيه باشد.

اگر کمبودها در کل جامعه شديد باشد يا بخش هاي بزرگ جامعه در فقر به سر برند، به طور طبيعي دزدي، سرقت، جيب بري، باج خواهي و راهزني نيز شيوع پيدا خواهد کرد.

از برخي متون ديني ارتباط بين فقر و سرقت فهميده مي شود. براي مثال، درباره ي نحوه ي اجراي احکام از سوي حضرت علي عليه السلام روايت شده که:

جواني را که دزدي کرده بود انگشتان دست او را قطع کرد؛ چند روزي نگه داشت و فرمود که از بيت المال به او لباس و غذا و دوا بدهند.(51)

در عين حال که جوان به خاطر اعمال ضد اجتماعي خود مؤاخذه مي گردد، اما براي اينکه دوباره به اين عمل دست نزند از نظر مالي تأمين مي گردد؛ زيرا در غير اين صورت، جوان بار ديگر مجبور خواهد شد به سرقت و دزدي ادامه دهد.

5- فقر و دروغ: دروغ يکي از رذايل اخلاقي است که در متون ديني شديدا از آن نهي شده و به عنوان يک انحراف در متون اخلاقي بحث هاي زيادي نسبت به آن صورت گرفته است. در علت يابي مبتلا شدن افراد به دروغ گويي از فقر نيز نام برده شده است:

پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمود:

«لا يکذب الکاذب الا من مهانه نفسه»؛(52) دروغ گويي از پستي روح سرچشمه مي گيرد.

در برخي متون ديني آمده است که فقر موجب حقارت، ذلت و پستي روح فقير مي گردد و طبق اين حديث، پستي نفس از عوامل دروغ گويي به حساب مي آيد.

دروغگو چنين مي پندارد که بي ارزش بودن خود را مي تواند به وسيله ي سخن دروغ جبران کند. دانا احتياج به دروغ گويي ندارد؛ چون داراي دانش است. شايستگان احتياج به دروغ گويي ندارند؛ چون شايستگي دارند. ثروتمند نيازي به دروغ گويي ندارد چون مال و منال دارد؛ دارندگان فضيلت، دارندگان قدرت احتياجي به دروغ گفتن ندارند؛ چون فضيلت دارند، قدرت دارند. عطر خودش مي بويد نياز به ستون عطار نيست. وقتي به ستودن عطار نيازمند مي باشد که فاقد بوي خوش باشد.(53)

البته بايد توجه کرد که دروغ گويي علل گوناگوني دارد و «فقر» تنها علت آن نيست. از اين رو، دروغ گويي قدرتمندان و ثروتمندان منشأي غير از فقر دارد.

از شمارش اين مصاديق مي توان نتيجه گرفت که دو سنخ جرم ها با فقر پيوند نزديک دارند: يکي جرم هاي مالي؛ مثل سرقت، جيب بري و مانند آنها. ديگري جرم هايي که حاصل پستي روح است؛ مثل دروغ گفتن.

جمع بندي

اينکه فقر علت به وجود آمدن انحرافات است مسلم به نظر مي رسد. همان گونه که مشاهده شد، هم در متون ديني و ادبي ما و هم در نظريات علوم اجتماعي شواهدي بر اين مدعا وجود دارد. اما متون ديني ما همان تبيين هاي علوم اجتماعي را تأييد مي کند يا چيزي متفاوت از آن مي باشد؟ با دقت در متون ديني مشاهده مي کنيم که برخي از تبيين ها - که قرن ها قبل بيان گرديده اند - مشابه همين تبيين ها علوم اجتماعي مي باشند؛ منتها در تبيين هاي علوم اجتماعي بعضي افراط و تفريط ها وجود دارد که در متون ديني از آنها خبري نيست. مثلا، نظريه ي «انتقال فرهنگي» و «فرهنگ فقر» محله هاي فقيرنشين را يک مجموعه اي جدا از بخش هاي ديگر جامعه مي دانست. از اين نظريات چنين برمي آيد که فقرا با جامعه کل ارتباط فرهنگي شان قطع شده است و هيچ وجه اشتراکي ندارند، در حالي که اين ادعا قدري افراطي به نظر مي رسد. در عين حال، اصل اينکه فقرا در جامعه نوعي احساس غربت و بيگانگي مي کنند در متون ديني بيان شده است:

ثروتمند در غربت نيز غريب نيست، ولي فقير در وطن خود هم احساس غربت مي کند.(54)

حضرت علي عليه السلام مي فرمايد:

«المقل غريب في بلدته»؛(55) فقير در شهر خود غريب است.

آن حضرت براساس نقل ديگري مي فرمايد:

«ليس في الغربه عار، انما العار في الوطن و الافتقار»؛(56) غريب بودن عار نيست، عار غريب بودن در وطن است.

کسي که در جامعه غريب است امکان دروني کردن ارزش هاي جامعه کل را به نحو مناسب پيدا نخواهد کرد و در بعضي موارد رفتارهاي متفاوتي نشان خواهد داد؛ زيرا ارتباطات مناسب براي دريافت ارزش هاي مشروع اجتماعي را نداشته است.

يکي ديگر از نظريات علوم اجتماعي مدعي بود که برچسب «انحراف» تعيين کننده ي انحرافات است. نسبي گرايي شديد اين نظريه به هيچ وجه قابل تأييد نيست، اما در عين حال، نقش برچسب زدن را نيز نمي توان بکلي ناديده گرفت. امام علي عليه السلام مي فرمايد:

چون دنيا به مردي رو کند، نيکي هاي ديگران را به ايشان نسبت دهد و چون به آنان پشت کند نيکي هاي خود ايشان را از آنان سلب کند.(57)

نکته ي جالب توجه اينکه اين گونه برچسب زدن مخصوص زمان خاصي نيست؛ از قديم جباران و قدرتمندان زورگو که صاحب مال و منال بودند سعي مي کردند مخالفان خود را با اين گونه برچسب ها از صحنه خارج کنند. قرآن کريم، فرعون را از اين دسته افراد معرفي مي کند:

(أم أنا خير من هذا الذي هو مهين ولا يکاد يبين) (زخرف: 52)؛ من (فرعون) از اين مردي (موسي) که از خانواده و طبقه پستي است و هرگز نمي تواند فصيح سخن بگويد برترم.

تعبير به مهين (پست) ممکن است اشاره به طبقات اجتماعي آن زمان باشد که ثروتمندان و اشراف قلدر، طبقه زحمت کشان کم درآمد را طبقه ي پست مي پنداشتند.(58)

در يک روايت ديگر، علاوه بر اينکه وجود نسبت هاي انحرافي براي فقرا تأييد شده است، پيامد اين گونه نسبت دادن ها نيز بيان گرديده است. اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايد:

وقتي فقير راست مي گويد مردم او را دروغگو، و وقتي زهد مي ورزد او را جاهل مي دانند و فقر موجب از بين رفتن حجب و حياي انسان مي شود.(59)

اصل ادعاي نظريه «برچسب» در منحرف کردن فقرا، در متون ديني ما تأييد شده است. حتي اين نکته هم تأييد شده که در جامعه به رفتارهاي پسنديده فقرا برچسب کجروانه زده مي شود. و همان گونه که از قضيه حضرت موسي برمي آيد، هدف از اين برچسب ها کنار گذاشتن و منزوي کردن فقراست. پيامد اين برچسب ها بي حيا شدن و در نهايت، منحرف شدن فقرا مي باشد.

نظريه ي «ناهمگوني وسايل و اهداف» مدعي بود که اگر وسايل و امکانات لازم براي تحقق اهداف در اختيار نباشد طبيعتا اهداف و وسايل نامشروع جايگزين اهداف و وسايل مشروع خواهد گرديد. در روايتي چنين آمده است:

زياد شدن بدهي موجب مي شود انسان راستگو، دروغگو و کسي که وفادار به عهد خود مي باشد بي وفا شود و خلف وعده کند.(60)

در اين حديث تأکيد شده است که اهداف اخلاقي اسلام در صورتي تحقق خواهد يافت که امکانات و وسايل نيل به آن اهداف وجود داشته باشد در غير اين صورت، اين اهداف از سوي اعضاي جامعه ناديده گرفته خواهد شد. مثلا، صداقت و امانت داري در صورتي مراعات خواهد گرديد که امکانات ضروري براي نيل به آن وجود داشته باشد.

يکي ديگر از نظريات علوم اجتماعي فقدان منزلت اجتماعي را علت اصلي انحرافات مي دانست. در يک گروه از متون ديني بر اينکه تأکيد شده است که فقر موجب حقارت مي گردد.

حضرت علي عليه السلام مي فرمايد:

«الفقر يخرس الفطن عن حجته»؛(61) فقير از بيان دليلش عاجز است.

حضرت علي عليه اسلام همچنين خطاب به فرزند خود مي فرمايد:

پسرم! کلام فقير شنيده نمي شود و مقام او شناخته نمي گردد.(62)

آن حضرت در چند فرمايش جداگانه مي فرمايد:

هرکس فقير باشد از مقام و موقعيتي برخوردار نيست و کوچک و خوار شمرده مي شود.(63)

کسي که تنگدست باشد خوار و ذليل است.(64)

محروميت باعث خواري است.(65)

در يک گروه ديگر از متون ديني تأکيد مي شود که افراد حقير در تاريک خانه رذايل اخلاقي گرفتار مي گردند.

اميرالمؤمنين عليه السلام در چند فرمايش جداگانه مي فرمايد:

کساني که شخصيت و شرافت معنوي دارند، شهوات و تمايلات نفساني در نظر آنها پست و کوچک است.(66)

آنان که کرامت نفس دارند هرگز با ارتکاب گناه آن را پست و موهون نمي کنند.(67)

بهايي که شخص به تعلقش به جامعه مي دهد متناسب است با ارزشي که جامعه برايش به رسميت مي شناسد.(68)

به خير کسي که عزت و کرامتي براي خود قايل نيست، اميدوار نباش.(69)

امام هادي عليه السلام نيز مي فرمايد:

از آسيب کسي که براي خود ارزش قايل نيست، در امان نباش.(70)

وقتي اين دو گروه از روايات را در کنار هم قرار دهيم به اين نتيجه مي رسيم که فقر موجب حقارت و حقارت باعث کجرو شدن فقير مي گردد. اين همان مطلبي است که در علوم اجتماعي به صورت تجربي تأييد شده است.

پس با توجه به متون ديني و مطالعات اجتماعي چنين به دست مي آيد که فقر باعث انحرافات است. اين امر از طريق حقير شدن، برچسب انحرافي خوردن، نبود امکانات براي نيل به اهداف و بيگانه شدن فقير از ارزش ها و باورهاي مشروع و پذيرفته شده در جامعه، حاصل مي شود. خلاصه اينکه تمام نظريات در کنار همديگر براي فهم متون ديني و درک حقيقت ارتباط فقر و انحراف به ما کمک مي کند.

پيشنهادها

حال که فقر، دست کم، به صورت مشروط مي تواند بر شيوع انحرافات تأثير داشته باشد، پس بايد تلاش کرد از طريق سازوکارهاي گوناگون از تأثير آن بر انحرافات کاست. آنچه در پي مي آيد گمانه زني هايي براي وصول به اين منظور است:

1- ساختارهاي جامعه به گونه اي شکل بگيرد که از پيامدهاي انحرافي فقر کاسته گردد. بدين منظور، بايد فقر در جامعه ضد ارزش معرفي نشود، فقير تحقير نگردد، به فقير ارزش داده شود و در نهايت، فقير مورد احترام قرار گيرد. منش و کردار ائمه ي اطهار عليهم السلام در اين زمينه الگوي خوبي است؛ اين بزرگواران به گونه اي به فقرا کمک مي کردند که خود فقير نيز نمي فهميد چه کسي به او کمک مي کند، تنها پس از شهادت آن امام معلوم مي شد که کمک کننده چه کسي بوده است. مولاي متقيان علي عليه السلام چه در زماني که خانه نشين بود و چه در زماني که اداره ي جامعه را اختيار داشت، هيچ گاه فقرا را از ياد نبرد و کوشيد ريشه فقر را در جامعه بخشکاند. ايشان همواره به فقرا کمک مي کرد، بيت المال را به صورت عادلانه در ميان همه اقشار جامعه توزيع مي کرد. حتي ظاهر زندگي ايشان مثل فقرا بود. وقتي فقرا مشاهده کنند که رئيس جامعه مثل آنها زندگي مي کند ديگر احساس حقارت نمي کنند و خود را در جامعه غريب نمي دانند؛ از اين رو، برچسب کجروي به آنان زده نمي شود. برچسب کجروي خوردن زماني پديد مي آيد که فقرا طبقه پست جامعه به حساب آيند؛ ولي اگر آنان افراد عادي و محترم شمرده شوند، برچسب کجروي خوردن معنا ندارد.

وضع زندگي رئيس جامعه زماني تأثير کاملا مطلوب را خواهد داشت که ديگر مديران و سردمداران جامعه نيز مثل ياران حضرت علي عليه السلام زندگي ساده اي داشته باشند. اگر کساني که الگوي جامعه هستند و اعمال و کردارشان معيار رفتار ديگران مي باشد، زندگي ساده اي داشته باشند ديگران به اين نتيجه مي رسند که زندگي ساده ارزشمند است. در اين حالت، مي توان انتظار داشت که مردم باور کنند، تقوا ارزش اصلي است؛ نه ثروت. کساني که در جامعه شناسي از آنان به عنوان «ديگران مهم» ياد مي شود نبايد از زندگي فقيرانه متنفر و منزجر باشند.

2- در رسانه هاي جمعي فقير تحقير نگردد. انعکاس زندگي فقيرانه به عنوان ملعبه و سرگرمي ديگران بدترين نوع پرداختن به اين موضوع است.

3- ارزش کار و تلاش به فقرا يادآوري گردد و امکان يافتن شغل براي آنان فراهم گردد.

4- به سرمايه داران و متمولان جامعه يادآوري گردد که کمک به محرومان وظيفه آنان است و محرومان در مال آنان حق دارند و متمولان باي حق فقرا را تمام و کمال پرداخت کنند.

5- فقرا نيز بايد بدانند که فقر بهانه و مجوزي براي ارتکاب معصيت نيست. اگر فقير راهي براي نجات از فقر پيدا نکرد نمي تواند اين را بهانه وارد شدن در گناهان بداند که اگر چنين کند مثل ديگر افراد جامعه مسئول اعمال خود مي باشد و نسبت به آنها پاسخگو. همچنين مجازات هاي الهي نيز در انتظار آنان مي باشد.

 

پي‌نوشت‌ها

1- علي اکبر دهخدا، لغت نامه، تهران، 1372، ج 2، ص 2989.

2- همان.

3- باقر ساروخاني، دائره المعارف علوم اجتماعي، تهران، کيهان، 1370، ج 1، ص 250.

4- آگ برن و نيم کوف، زمينه ي جامعه شناسي، ترجمه و اقتباس ا.ح- آريانپور، چ سيزدهم، تهران، گستره، 1380، ص 245.

5- نصرالله آقاجاني، انحرافات و آسيب هاي اجتماعي از ديدگاه قرآن، پايان نامه ي کارشناسي ارشد جامعه شناسي، قم، مؤسسه ي آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، 1381، ص 24 به نقل از: صديق سروستاني، جزوه «انحرافات و آسيب هاي اجتماعي».

6- راغب اصفهاني، مفردات الفاظ قرآن، بيروت، دارالشاميه، 1412، ص 462 / احمد بن فارس، معجم مقاييس اللغه، بيروت، دارالجليل، 1411، ج 4، ص 444.

7- نيکلاس آبراکرامبي و ديگران، فرهنگ جامعه شناسي، ترجمه ي حسن پويان، تهران، چاپخش، 1376، ص 295.

8- همان.

9- ناصر مکارم شيرازي، تفسير نمونه، چ هجدهم، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1365، ج 3، ص 226.

10- دانشنامه امام علي عليه السلام، زير نظر علي اکبر رشاد، مقاله ي علي اصغر هادوي نيا، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1380، ص 208.

11- نهج البلاغه، ترجمه ي فيض الاسلام، چ پنجم، تهران، فقيه، 1379، ص 38.

12- نهج البلاغه، کلمات قصار 142، ص 160 / عبدالواحد آمدي، غررالحکم و دررالکلم، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1366، فصل 7 / آقاجمال خوانساري، شرح غرر و درر، تصحيح ارموي، چ چهارم، تهران، دانشگاه تهران، 1366، ج 4، ص 592.

13- اکبر هاشمي رفسنجاني، تفسير راهنما، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1373، ج 11، ص 533.

14- محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، چ سوم، تهران، کتابفروشي اسلاميه، 1373، ج 69، ص 47 / تاج الدين شعيري، جامع الاخبار، قم، رضي، 1363، فصل 67، ص 110.

15- آقاجمال خوانساري، پيشين، ج 2، ص 498، ش 3428.

16- محمدتقي فلسفي، گفتار فلسفي جوان از نظر عقل و احساس، چ هجدهم، تهران، هيئت نشر معارف اسلامي، 1363، ص 238.

17- محمد بن يعقوب کليني، اصول کافي، چ دوم، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1362، ج 1، ص 406.

18- شيخ صدوق، خصال، قم، جامعه ي مدرسين، 1381، ج 1، ص 12.

19- شيخ صدوق، علل الشرايع، قم، داوري، ص 527.

20- محمدباقر مجلسي، پيشين، ج 78، ص 12.

21- همان، ج 72، ص 47.

22- همان، ج 70، ص 246.

23- اکبر هاشمي رفسنجاني، پيشين، ج 9، ص 559.

24- ناصر مکارم شيرازي، پيشين، ج 3، ص 357.

25- همان، ج 14، ص 461 / فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، چ دوم، تهران، ناصر خسرو، ج 7، ص 221.

26- ناصر مکارم شيرازي، پيشين، ج 15، ص 335.

27- محدث نوري؛ مستدرک الوسائل، چ دوم، قم، آل البيت، 1409، ج 2، ص 415 / محمدباقر مجلسي، پيشين، ج 72، ص 47.

28- عبدالواحد آمدي، پيشين، ج 2، ص 1599، ص 923 / آقاجمال خوانساري، پيشين، ج 2، ص 9.

29- ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، چ دوم، قم، کتابخانه ي آيه الله مرعشي نجفي، 1404، ج 17، ص 86.

30- آقا جمال خوانساري، پيشين، ج 4، ش 5894، ص 226 / عبدالواحد آمدي، پيشين، ج 1، ش 5894، ص 802 با ترجمه ي حسين شيخ الاسلامي.

31- محدث نوري، پيشين، ج 2، ص 415 / محمدباقر مجلسي، پيشين، ج 72، ص 47.

32- سيد محمد حسين طباطبائي، الميزان، ترجمه ي محمدباقر موسوي همداني، قم، دارالعلم، ج 1، ص 351.

33- فرامرز رفيع پور، آنومي يا آشفتگي اجتماعي، تهران، سروش، 1378، ص 32.

34- تلخيص و اقتباس از: آنتوني گيدنز، جامعه شناسي، ترجمه ي منوچهر صبوري، چ ششم، تهران، نشر ني، 1379، ص 162.

35- ر.ک. علي سليمي، جامعه شناسي کجروي، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1380، ص 545.

36- فريده ممتاز، انحرافات اجتماعي نظريه ها و ديدگاه ها، تهران، شرکت سهامي انتشار، 1381، ص 87.

37- علي سليمي، پيشين، ص 449.

38- فريده ممتاز، پيشين، ص 100.

39- راب وايت و فيونا هينز، جرم و جرم شناسي (متن درسي نظريه هاي جرم و کجروي)، ترجمه ي علي سليمي و همکاران، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1383، ص 219.

40- همان، ص 218.

41- يعقوب جعفري، تفسير کوثر، قم، هجرت، 1374، ج 2، ص 25.

42- محسن قرائتي، تفسير نور، قم، مؤسسه ي در راه حق، 1374، ص 539.

43- ناصر مکارم شيرازي، پيشين، ج 2، ص 251.

44- سيد محمدحسين طباطبائي، پيشين، ج 15، ص 157.

45- اکبر هاشمي رفسنجاني، پيشين، ج 12، ص 263.

46- محمد دشتي، امام علي و مسائل قضائي، تهران، سازمان تحقيقات نيروي مقاومت بسيج، 1380، ص 123.

47- ناصر مکارم شيرازي، پيشين، ج 6، ص 33 و ج 12، ص 100.

48- اکبر هاشمي رفسنجاني، پيشين، ج 10، ص 85 .

49- عبدالمجيد معاديخواه، فرهنگ آفتاب، تهران، زره، 1373، ج 7، ص 4024 / محدث نوري، پيشين، ج 13، ص 152 / نهج البلاغه، ن 53، ص 1006.

50- عبدالمجيد معاديخواه، پيشين، ج 7، ص 4024 / شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، بيروت، داراحياء التراث العربي، ج 27، ص 223 / ابن ابي الحديد، پيشين، ج 17، ص 58.

51- محمد دشتي، پيشين، ص 123.

52- محدث نوري، پيشين، ج 8 ، ص 460.

53- سيدرضا صدر، دروغ، تهران، روزبه، 1341، ص 44.

54- نهج البلاغه، کلمات قصار 53، ص 415.

55- حسين شيخ الاسلامي، ترجمه ي غررالحکم، چ چهارم، قم، انصاريان، 1378، ص 1089 / محمدباقر مجلسي، پيشين، ج 69، ص 53 / حسن ديلمي، اعلام الدين، قم، مؤسسه ي آل البيت، 1408، ص 159 / نهج البلاغه، کلمات قصار 3، ص 1113.

56- آقاجمال خوانساري، پيشين، ج 5، ص 87 / حسين شيخ الاسلامي، پيشين، ج 2، ش 7517، ص 1153.

57- نهج البلاغه، فيض الاسلام، کلمات قصار8 ، ص 1092.

58- ناصر مکارم شيرازي، پيشين، ج 12، ص 86.

59- محمدباقر مجلسي، پيشين، ج 69، ص 47 / تابع الدين شعيري، جامع الاخبار، قم، رضي، 1363، فصل 67، ص 110.

60- آقاجمال خوانساري، پيشين، ج 4، ص 592 / عبدالواحد آمدي، پيشين، ج 1، ص 7150، ص 532.

61- سيد هاشم رسولي محلاتي، ترجمه ي غررالحکم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1378، ج 2، ص 286 / محمدباقر مجلسي، پيشين، ج 72، ص 53.

62- محمدباقر مجلسي، پيشين، ج 72، ص 47 / محمدرضا حکيمي، الحياه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1376، ج 4، ص 394.

63- حسين شيخ الاسلامي، پيشين، ج 2، ش 8879، ص 1151 / آقاجمال خوانساري، پيشين، ج 5، ص 388.

64- حسين شيخ الاسلامي، پيشين، ج 2، ش 7656، ص 1203 / محمد بن يعقوب کليني، پيشين، ج 8 ، ص 21.

65- حسين شيخ الاسلامي، پيشين، ج 1، ص 101، ص 250.

66- ابن ابي الحديد، پيشين، ج 20، ص 99 / حسين شيخ الاسلامي، پيشين، ج 2، ش 8730، ص 1460.

67- محدث نوري، پيشين، ج 11، ص 339 / حسين شيخ الاسلامي، پيشين، ج 2، ش 8730 ، ص 1460.

68- تامين ملوين، جامعه شناسي قشربندي و نابرابري هاي اجتماعي، ترجمه ي عبدالحسين نيک گهر، تهران، توتيا، 1373، ص 49.

69- آقاجمال خوانساري، پيشين، ج 1، ص 394.

70- ابن شعبه حراني، تحف العقول، قم، جامعه ي مدرسين، 1404، ص 483.

جستجو در مطالب سایت مقالاتی که اخیرا مشاهده شده اند پر بازدیدترین مطالب
Powered by TayaCMS