نگاهی اجمالی به اهمیت و دلالت‌های هوش معنوی

1
نگاهی اجمالی به اهمیت و دلالت‌های هوش معنوی

ستاره موسوی[1]

چکیده

پژوهش حاضر درصدد تبیین مفاهیم و تعاریف هوش معنوی از منظر اسلام است؛ روش مقاله حاضر توصیفی- تحلیلی است. ابعاد و ویژگی‌های هوش معنوی عبارت‌اند از: هشیاری، بخشودگی، معناداری، تعالی، ايمان، تسليم آشتي‌جويانه، نظارت دروني. از منظر اسلام هوش معنوي يا قدرت تعقل و انديشه در انسان موهبتي الهي و نوري رحماني است که پيامبر دروني انسان شمرده می‌شود و به‌حسب ذات مايل به خيرات، کمالات و خواستار عدل و احسان است.

 واژگان کلیدی: هوش معنوی، اسلام، معنویت، پرورش.

مقدمه

قرن جديد، جوامع با معضلات اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي بسياري مواجه هستند؛ نظر اغلب كارشناسان بر اين است كه براي حل بسياري از مشكلات موجود به شهرونداني نياز است كه نه‌تنها داراي قابلیت‌های خردمندانه، بلكه به همان نسبت داراي مهارت‌های اجتماعي قابل‌توجه نيز باشند (رحیم‌پور و همکاران، 1392). هوش يكى از تأثیرگذارترین مفاهیم فرآيندهاى روانى است كه جلوه‌های آن در موجودات مختلف به ميزان متفاوت مشاهده می‌شود. هر چه موجودات از تكامل بيشترى بهره‌مند شوند، از نظر هوشى نيز پیشرفته‌تر هستند و به همان نسبت از پيچيدگى بيشترى برخوردارند؛ همچنين گستره معنويت امروزه در رشته‌های متنوعى از قبيل پزشكى، روان‌شناسی، انسان‌شناسی و علوم شناختى در حال پيشرفت است (رجایی، 1389). امروزه در علم روان‌شناسی توجه به مفهوم هوش و توانمندی‌های معنوی در انسان‌ها درون سازة جدیدی به نام هوش معنوی شکل‌گرفته است. مفهوم هوش معنوی يك سازه‌ی چند بعدی است و دربرگیرنده‌ی تعامل بين هوش و معنویت است كه منجر به رفتارهای انطباقی و سازشي انسان می‌شود که این رفتارهای انطباقی و سازشی در انسان‌ها موجب سلامت جسمانی و روانی می‌شود (سهرابی،1387). در این راستا پژوهش حاضر باهدف بررسی میزان هوش معنوی و رضایت زناشویی استفاده‌کنندگان و مراجعه‌کنندگان به جمعیت همیاران سلامت روان اجتماعی اصفهان، انجام شده است.

اخیراً روان‌شناسان سازه‌ای را به‌عنوان عامل مهم تأثیرگذار بر رضایت از زندگی به نام هوش معنوی معرفی کرده‌اند که بیانگر مجموعه‌ای از توانایی‌ها، ظرفیت‌ها و منابع معنوی است که کاربست آنها موجب افزایش انطباق‌پذیری و درنتیجه سلامت روان افراد می‌شود (صمدی، 1385).

 هوش معنوي ([2]SQ يا SI[3])، هوشي است که انسان می‌تواند با آن، عملکردش را وسعت دهد و زندگی معنادارتر، موفق‌تر، شادتر و بهره‌ور داشته باشد؛ در حقیقت هوشي که با آن می‌توان روش انجام کارها يا مسير زندگي را ارزيابي نمود. می‌توان گفت SQ براي به‌کارگیری اثربخش EQ و IQ ضروري است، زيرا هیچ‌یک از IQ و EQ جداگانه براي بيان پيچيدگي هوش انسان‌ها يا بيان وسعت توانمندي روح و تخيل آنها کافي نيستند (زور و مارشال[4]،2000). ويگلس ورث[5] (2004) در تحقيقي در مورد هوش معنوي، ویژگی‌های انسان‌ها باهوش معنوي بالا را این‌گونه توصيف کرده است: «افرادی دلسوز، مهربان، بخشنده، صلح‌جو، باجرئت، درستکار، سخاوتمند، باایمان، صادق، خردمند، اميدوار و اميدبخش که توانایی‌های بالقوه ديگران را در نظر می‌گیرند»(پ.8).

پیشینه

نادري و سجادیان (1389؛ نادي و سجادیان،1390)، بديع و همكاران (1389)، هالي، يابيكو و بنين (2005) وتروهان (2003؛ به نقل از کینگ و همکاران[6]،2006) وساندرا و هوگاي (1999؛ به نقل از حسین دخت و همکاران،1392) در این زمینه به بررسی تحقیقاتی پرداختند.

اهميت و ارزش تحقيق

یکی از مفاهیم روان‌شناسی که پیوند مستحکمی با نظام ارزشی و تحکیم بخشی آن دارد، مفهوم هوش معنوی است؛ به‌طورکلی می‌توان پيدايش سازه هوش معنوي را به‌عنوان کاربرد ارزش‌ها و منابع معنوي درزمینه‌ها و موقعيت‌هاي عملي در نظر گرفت.

افراد زماني هوش معنوي را به‌کار می‌برند که بخواهند از ظرفیت‌ها و ارزش‌های معنوي براي تصمیم‌گیری‌های مهم و انديشه در موضوعات اساسی يا تلاش در جهت حل مسائل زندگی‌شان استفاده کنند (زور و مارشال، 2000). يک انسان با هوش معنوي انعطاف‌پذیر عمل می‌کند و بدون تعصب، انحصار، محدوديت يا پیش‌داوری اقدام می‌کند، زيرا داراي قدرت درک عدالت در عين عمل است. می‌توان گفت، انسان‌های معنوي داراي درجه‌ای از رشد اخلاقي، هيجاني و همچنين رفتار اخلاقي هستند (ويگلس ورث، 2004).

پژوهش‌های مختلف نشان داده‌اند که ميان هوش معنوي و هدف زندگي، رضايت از زندگي و سلامت همبستگي بالايي وجود دارد. نتایج تحقیق حسین دخت و همکاران (1392) در رابطه با نقش هوش معنوي در کیفیت زندگی نشان داد که هوش معنوي نقش مؤثري در پیش‌بینی کیفیت زندگی دارد. پژوهشی که با عنوان «شادي تأهل به‌عنوان تابعی از هوش معنوي» توسط الکس و همکاران (2008) انجام شد، نتایج بر نقش هوش معنوي در رضایت زناشویی تأکید داشت. همچنین مطالعات مختلفی ارتباط معناداری بین هوش معنوی و رضایت زناشویی و هدفمندی زندگی و سلامت روان‌شناختی را نشان داده‌اند (به نقل از رحیم‌پور و همکاران، 1392). همچنين شواهد نشان می‌دهند که تمرین‌های معنوي افزایش‌دهنده بعضي از ویژگی‌های فردي است که براي بهره‌گیری از هوش معنوي مفيد هستند؛ اين ویژگی‌ها عبارت‌اند از: خردمندي، تماميت (کامل بودن)، دلسوزي، ديدگاه کل‌نگر داشتن، ذهن باز و انعطاف‌پذیری (زهرومارشال، 2000).

 مفهوم هوش

هوش يکي از مفاهيم بنيادي در علم روان‌شناسي است که مطالعات و تحقيقات بسياري راجع به آن صورت گرفته است؛ ولي باوجود این کوشش‌ها به لحاظ پيچيدگي و چندساختي بودن و نيز عوامل متعدد دخيل در آن، هنوز صاحب‌نظران به همسويي کلي در مورد ابعاد هوش و حتي تعريف دقيقي از آن دست نیافته‌اند (صمدي،1385). برخي علت اين امر را در متفاوت بودن معناي هوش در زمینه‌هاي تخصصي و نظام‌های گوناگون روان‌شناسي می‌دانند و برخي ديگر تأکید دارند که ممکن است آنچه در فرهنگي هوش شمرده شود، در فرهنگ ديگر پدیده‌ای غير هوشي باشد (هايد،2008). در فرهنگ غرب هوش بيشتر جنبه شناختي دارد و شامل پردازش اطلاعات است. درحالی‌که در فرهنگ شرق هوش داراي يک رويکرد ترکيبي است که مؤلفه‌های گوناگون عملکرد و تجربه انسان ازجمله شناخت، شهود و هيجان را در يک ارتباط يکپارچه در برمی‌گیرد (فلدمن[7]،2005؛ به نقل از سانتوس[8]،2006).

تعاريف متعددي را که توسط روان‌شناسان براي هوش ارائه شده است، مي‌توان به سه گروه عمده تربيتي (تحصيلي)، تحليلي و کاربردي تقسيم کرد: تعريف تربيتي هوش: به اعتقاد روان‌شناسان تربيتي، هوش کيفيتي است که مسبب موفقيت تحصيلي مي‌شود و ازاین‌رو يک نوع استعداد تحصيلي به شمار مي‌رود. آنها براي توجيه اين اعتقاد اشاره مي‌کنند که کودکان باهوش، نمره‌هاي بهتري در دروس خود مي‌گيرند و پيشرفت تحصيلي چشم‌گیری نسبت به کودکان کم‌هوش دارند.

تعريف تحليلي هوش: بنابه اعتقاد نظریه‌پردازان تحليلي، هوش توانايي استفاده از پديده‌هاي رمزي و يا قدرت و رفتار مؤثر و يا سازگاري با موقعیت‌های جديد و تازه است. شايد بهترين تعريف تحليلي هوش به‌وسیله «ديويد وکسلر»، روان‌شناس آمریکایی، پيشنهاد شده باشد که بيان مي‌کند: «هوش يعني تفکر عاقلانه، عمل منطقي و رفتار مؤثر در محيط».

تعريف کاربردي هوش: در تعاريف کاربردي، هوش پديده‌اي است که از طريق آزمودن‌های هوش سنجيده مي‌شود، شايد عملي‌ترين تعريف براي هوش نيز همين باشد (سيسک[9]،2001).

 در طي دهه‌های اخير صاحب‌نظران و نظریه‌پردازان نظریه‌های متفاوتي از هوش مطرح نموده‌اند که از جمله اين تئوری‌ها، انواع هوش، مانند هوش عاطفي، عملي، اجتماعي و هوش معنوي را معرفي نموده‌اند. گاردنر[10] (1983) هوش را مجموعه توانایی‌هایی می‌داند که براي حل مسئله و ايجاد محصولات جديدتر که در يک فرهنگ ارزشمند تلقي می‌شوند، به‌کار می‌رود. از نظر وي انواع نه‌گانه هوش عبارت‌اند از: هوش زباني، موسيقيايي، منطقي، رياضي، فضايي، بدني، حرکتي، هوش‌های فردي (که شامل درون فردي و بين فردي می‌شود) هوش طبيعي و هوش وجودي که شامل ظرفيت مطرح نمودن سؤالات وجودي است (به نقل ازآمرام و درایر[11]، 2007).

مک هاوک (2000) معتقد است هوش معنوي با شهود، نگرش و خردمندي رابطه نزدیک‌تری دارد، ماهيت غیراختصاصی و کل‌نگر آن و استفاده از نمادگرايي ادراک فرد را گسترش می‌دهد و آن را عمق می‌بخشد. اين امر غنی‌سازی روابط و بهبود کار روزمره کمک می‌کند؛ علاوه بر اين، حرکت به سمت خودشکوفايي که يکي از والاترين نيازهاي انسان است و نقش بنيادي در سلسله‌مراتب نيازهاي انسان دارد، تحت تأثير رشد هوش معنوي است (به نقل ازنازل،2004). ليچفيلد[12] شباهت‌های انواع هوش‌های مختلف را چنين عنوان می‌کند:

  1. وجود لایه‌های همپوشي بين همه هوش‌ها؛
  2. تفاوت هر يک از هوش‌ها در افراد مختلف؛
  3. قابل رشد بودن هوش‌ها.

او سه تفاوت عمده را ميان هوش معنوي و ديگر هوش‌ها برشمرده است، شامل:

  1. انحصاراً با ديگران سروکار دارد؛
  2. همه سطوح انواع ديگر هوش‌ها را در برمی‌گیرد؛
  3. ارزيابي آن احتمالاً ذهنی‌تر از ساير هوش‌ها است.

مفهوم هوش معنوي

مفهوم هوش معنوي در ادبيات دانشگاهی روان‌شناسي براي اولين‌بار در سال (1996)، توسط استيونز[13] و بعد در سال (1999)، توسط امونز[14] مطرح شد. به‌موازات اين جريان گاردنر (1999) مفهوم هوش معنوي را در ابعاد مختلف مورد نقد و بررسي قرار داد و پذيرش اين مفهوم ترکيبي معنويت و هوش را به چالش کشيد (سهرابي، 1387). هوش معنوي تصور کامل هوش انساني است که قادر است هشياري يا احساس پيوند با يک قدرت برتر يا يک وجود مقدس را تسهيل کند يا افزايش دهد (زوهر و مارشال،2000).

«اگر سير تکاملي زندگي را از هيولايي (تخيلي) به سمت نباتات، حيوان و هستي انسان در نظر بگيريم، شکل خاصي از هوش فراتر از يک فرايند تصادفي خالص می‌تواند هوش معنوي ناميده شود»(وگان[15]،2003. 39). هوش معنوي زیربنای باورهاي فرد و نقشي است که اين باورها و ارزش‌ها در کنش‌هایی که فرد انجام می‌دهد و به زندگي خود شکل می‌دهد، ايفا می‌کند؛ به‌عبارت‌دیگر هوش معنوي به دليل پيوندش بامعنا، ارزش و تخيل می‌تواند به انسان توان تغيير و تحول دهد (صمدي، 1385). می‌توان پيدايش سازه هوش معنوي را به‌عنوان کاربرد ظرفیت‌ها و منابع معنوي درزمینه‌ها و موقعيت عملي در نظر گرفت؛ به عبارتي افراد زماني هوش معنوي را به‌کار می‌برند که بخواهند از ظرفیت‌ها و منابع معنوي براي تصمیم‌گیری‌های مهم و انديشه در موضوعات وجودي يا تلاش در جهت حل مسائل روزانه استفاده کنند (امونز، 2000؛ به نقل از هاید، 2008).

مک مولن[16] (2003) معتقد است داشتن هوش معنوي بالا با داشتن اطلاعاتي در مورد هوش معنوي متفاوت است. اين تمايز فاصله ميان دانش عملي و دانش نظري را مطرح می‌کند؛ پس نبايد داشتن دانش وسيع در مورد مسائل معنوي و تمرین‌های آنها را هم‌ردیف دستيابي به هوش معنوي از طريق عبادت و تعمق براي حل مسائل اخلاقي دانست؛ هرچند می‌توان گفت براي بهره‌مندی مؤثر از معنويت، داشتن توأمان دانش نظري و عملي لازم است. هوش معنوي از روابط فيزيکي و شناختي فرد با محيط پيرامون خود فراتر رفته و وارد حيطه شهودي و متعالي ديدگاه فرد به زندگي خود می‌شود؛ اين ديدگاه شامل همه رويدادها و تجارب فرد می‌شود که تحت تأثير يک نگاه کلي قرارگرفته‌اند (نازل، 2004).

آمرام (2005) معتقد است هوش معنوي شامل حس معنا و داشتن مأموريت در زندگي، حس تقدس در زندگي، درک متعالي از ارزش ماده و معتقد به بهتر شدن دنيا می‌شود (به نقل از هاید،2008).

در اين راستا ويلگس ورث (2004) يک تعريف نسبتا «جامع از هوش معنوي ارائه کرده است»: هوش معنوي توانايي رفتار خردمندانه، دلسوزي و بخشش همراه با آرامش دروني و بيروني (تعادل فکري)، صرف‌نظر از شرايط است »(پ 24). در اين تعريف چند نکته حائز اهميت است. واژه رفتار در اين تعريف منعکس‌کننده ابعاد بيروني انسان است که با رشد جنبه دروني انسان که همان خردمندي، دلسوزي و بخشش است همگام شده است. می‌توان گفت که هوش معنوي توانايي رفتار با عشق الهام شده‌ی الهي است که مستلزم رشد دروني و بيروني انسان است. نکته ديگر قيد صرف‌نظر از شرايط است که منعکس‌کننده آن ويژگي است که ما در الگوهاي معنوی‌مان مدنظر قرار می‌دهیم؛ افراد باایمان و متعهد در هر زمان استوارند.

ویژگی‌های تيزهوشان معنوي (افراد با هوش معنوي بالا)

افرادي که هوش معنوي بالايي دارند، ظرفيت تعالي داشته و تمايل بالايي نسبت به هشياري دارند؛ آنان اين ظرفيت را دارند که بخشي از فعالیت‌های روزانه خود را به اعمال روحاني و معنوي اختصاص دهند و فضائلي مانند بخشش، سپاسگزاری، فروتني، دلسوزي و خرد را از خود نشان می‌دهند (امنز، 2000). هوش معنوي به انسان‌ها فرصت يکپارچگي درون شخصي و برون شخصي براي ايجاد کردن پل ارتباطي بين خودشان و ديگران می‌دهند. همچنين درک و فهمي از اينکه او کيست؟ و چه چيزهايي برايش معنادار است و اينکه ديگران چگونه‌اند و جهان اطرافشان چگونه معنادار است (سيسک،2001). به‌طورکلی افرادي که داراي هوش معنوي بالايي هستند، داراي ویژگی‌ها و توانایی‌ها زیر هستند.

  • قدرت مقابله با سختی‌ها، دردها و شکست‌ها؛
  • خودآگاهی بالا؛
  • قدرت پرسش؛
  • توانايي ايجاد فرصت از دشواری‌های زندگي؛
  • درس گرفتن از تجربيات و شکست‌ها؛
  • حسي که اين افراد را هدايت دروني می‌کند؛
  • پرداختن به سجاياي اخلاقي و اهميت دادن به آنها؛
  • توانمند بودن در خودداري و کنترل خويش؛
  • برخوردار بودن از حس انعطاف‌پذیری بالا (ويلگس ورث، 2004).

ابعاد و ویژگی‌های هوش معنوي

 آمرام و درایر (2007) هوش معنوي را مجموعه‌ای از توانایی‌ها براي به‌کارگیری ارزش‌ها و ویژگی‌های معنوي در جهت افزايش کنش و بهزيستي در زندگي روزانه تعريف می‌کند. از نظر وي هوش معنوي از هفت بعد تشکيل شده است:

  1. هشياري: آگاهي خالص و توسعه‌یافته، خودآگاهی، ترکيب شهودي از دانش عقلاني و عمل معنوي؛
  2. بخشودگي: زندگي همراه بااحساس تقدس، ابراز عشق به زندگي و ايمان، زندگي مبتني بر سپاسگزاری، زيبايي و لذت؛
  3. معناداري: تجربه معنا در فعالیت‌های روزانه به‌واسطه احساس هدف، توانايي تحمل رويارويي با درد و رنج؛
  4. تعالي: فرا رفتن از خويشتن، دربردارنده يک کل يکپارچه و پرورش ارتباطات انساني از طريق مهرباني، دلسوزي و بخشندگي؛
  5. ايمان: زندگي با پذيرش باز، بخشش، کنجکاوي و عشق نسبت به همه‌چیز، دربردارنده احترام و فرزانگي؛
  6. تسليم آشتي جويانه: تسليم با خويشتن در برابر خداوند، حقيقت و ماهيت طبيعت. در بردارنده تماميت باطني، آرامش، فروتني و پذيرش خود؛

7-نظارت دروني: آزادي دروني که با عمل بخردانه همسو شده است. در بردارنده بصيرت، يکپارچگي و آزادي از دل‌بستگی، ترس، شرايط و موقعیت‌ها.

از نظر سيسك (2001) هوش معنوي می‌تواند به‌عنوان يك حوزه خودآگاهی عميق كه در آن بیش‌ازپیش از ابعاد خويشتن آگاه شود (نه‌تنها بدن بلكه همچنين ذهن و روح) تعريف شود. از نظر وي هوش معنوي از ابعاد ذيل ساخته شده است:

  1. دانش دروني: در زبان فلسفه هندي، دانش دروني، آگاهي از جوهر و ماهيت هشياري و فهم اينكه اين جوهر دروني ماهيت همه آفريدگان است. هوش معنوي دستيابي ما را به يك ماهيت هشياري فزاينده كه در آن آگاهي و حسن تفاهم و يكي بودن با جهان هستي و همه مخلوقات وجود را فراهم می‌سازد.
  2. شهود عميق: ما را به ذهن جهاني يا ذهني بزرگ و پاسخ مشكلات كه نتيجه شهود عميق است، پيوند می‌دهد. به‌واسطه كاربرد هوش معنوي ما می‌توانیم يكپارچه شويم، اگر كه راضي شويم انتخاب‌هایمان را به سمت هشياري اصيل يا شهود عميق برگردانیم.
  3. يكي شدن با طبيعت و جهان: هوش معنوي ما را قادر می‌سازد تا با طبيعت يكي شويم و با فرایندهای زندگي همساز شويم. هوش معنوي ما را ترغيب می‌سازد تا تماميت، احساسي از وحدت و رابطه را جستجو كنيم.
  4. حل مسئله: هوش معنوي ما را قادر می‌سازد تا تصوير بزرگ‌تری را ببينيم، اعمالمان را در رابطه با يك زمينه بزرگ‌تر كه منجر به معناي زندگي می‌شود، تركيب كنيم. باهوش معنوي می‌توانیم مشكلات معني و ارزش را تشخيص بدهيم و حل كنيم.  زوهر و مارشال (2000) هوش معنوي را استعداد ذاتي می‌دانند که انسان در حل مسائل معنوي و ارزشي خود به کار می‌گیرد وزندگی را در حالتي گسترده از غنا و معنا قرار می‌دهد. آنان ویژگی‌های هوش معنوي رشد يافته را این‌گونه بيان نمودند:

 

جدول 2-3 ویژگی‌های هوش معنوي رشد يافته

درجه بالايي از خودآگاهی

ويژگي الهام گرفتن از رؤیا و ارزش‌ها

ظرفيت انعطاف‌پذیر بودن (سازگاري فعال و خود انگيز)

گرايش به ديدن پيوندهايي بين چيزهاي گوناگون (کل‌نگر بودن).

گرايش آشكار به پرسيدن سؤال‌های چرا يا چگونه می‌شود و جستجوي پاسخ‌های اساسي

مستقل از زمينه بودن كه فعاليت برخلاف عرف را تسهيل می‌کند (سنت‌شکنی).

ظرفيت رويارويي با درد و متعالي نمودن آن

عدم تمايل به آزار و اذيت

(زوهر و مارشال،2000، 34)

اصول هوش معنوي

سانتوس[17] (2006) معتقد است هوش معنوي در مورد ارتباط با آفريننده جهان است. وي اين هوش را توانايي شناخت اصول زندگي (قوانين طبيعي و معنوي) و بنا نهادن زندگي بر اساس اين قوانين تعريف کرده است. وي اصول زير را براي هوش معنوي عنوان نموده است:

  1. شناخت و تصديق هوش معنوي: باورداشتن به اين مسئله که ما موجوداتي معنوي هستيم و زندگي جسماني در اين جهان موقتي است؛
  2. بازشناسي و باور يک وجود معنوي برتر (خداوند، يزدان، الهه)؛
  3. اگر خالقي هست و ما مخلوق آن هستيم، بايد کتاب راهنمايي هم وجود داشته باشد؛
  4. لزوم شناسايي هدف زندگي: وجود چيزي که انسان را فرامی‌خواند؛
  5. شناخت جايگاه خود در برابر خداوند (شخصيت فرد بازتاب فهم وي از خداوند است)؛
  6. شناخت اصول زندگي و پذيرفتن اين امر که براي داشتن زندگي موفق بايد زندگي و تصميمات خود را مطابق اي اصول شکل داد.

هوش معنوي از ديدگاه اسلام

در فرهنگ اصيل اسلام به‌طور ضمني هوش معنوي موردت وجه فراواني قرارگرفته است. هوش معنوي يا قدرت تعقل و انديشه در انسان موهبتي الهي و نوري رحماني است که پيامبر دروني انسان شمرده می‌شود و به‌حسب ذات مايل به خيرات، کمالات و خواستار عدل، احسان است. اين هوش و توانايي ملاک تکليف، ثواب و عقاب است و بدان حق از باطل و خير از شر و راه از بيراه تميز داده می‌شود و به‌وسیله آن زشت و زيبا، کمال و پستي تشخيص داده می‌شود (غباري بناب و همکاران،1384).

 عوامل مؤثر بر هوش معنوي در متون اسلامي ايمان به خدا، تقوا و پرهيزکاري به همراه تمرينات روزمره از قبيل تدبر در خلقت، تدبر در آفاق‌وانفس، روزه‌داری، عبادات، خواندن قرآن و تدبر صادقانه درآیات قلمداد شده است (سهرابي،1387). بعضي از توانایی‌ها و ویژگی‌ها مانند خردمندي، خلاقيت، دلسوزي که با آگاهي معنوي رشد يافته ناشي از دين است.

به‌طورکلی اصولي که در دين مبنايي مطرح‌شده، مانند دستيابي به وحدت در وراي کثرت ظاهري، يافتن پاسخ در مورد مبدأ هستي و تشخيص الگوهاي معنوي و تنظيم رفتار بر مبناي آنها محورهاي اصلي هوش معنوي هستند. ما می‌توانیم با رشد هوش معنوي، انسان‌های دین‌داری پرورش دهيم. هوش معنوي به افراد دلسوزي، مهرباني، يکپارچگي در تفاوت‌ها و اتکا به معناداري را می‌آموزد (غباري بناب و سليمي،1387؛ منجزي و همکاران،1390).

رشد و پرورش هوش معنوي

 هرچند تحقيقات زيادي در حيطه رشد و تحول هوش معنوي صورت نگرفته است و نيازمند تحقيقات کيفي و تجربي است، ولي می‌توان گفت که استعداد اين هوش همانند ديگر انواع هوش در افراد متفاوت است و در اثر برخورد با محیط‌های غني که سؤالات معنوي را برمی‌انگیزاند، به‌تدریج تحول‌یافته و شکل می‌گیرد (صمدي،1385). سانتوس (2006)، معتقد است که «آگاهي هشيارانه و سازگاري با وقايع و تجارب زندگي و پرورش خودآگاهي از جمله عوامل اصلي رشد هوش معنوي تلقي می‌شوند»(پ 11).

 مک مولن (2003) نيز می‌افزاید از طريق افزايش وسعت نظر و گشودگي ذهن، داشتن نقطه نظرات مختلف، حساسيت زياد نسبت تجارب و واقعياتي نظير حالات تعالي (ماورايي) هوش معنوي پرورش می‌یابد. نازل (2004) بيان می‌کند که هوش معنوي را می‌توان با تمرین‌های مختلف، توجه، تغيير هيجانات و تقويت کردن رفتارهاي اخلاقي افزايش داد، البته آن تمرین‌ها بيشتر مربوط به دين است. اسميت[18] (2005) معتقد است، «هوش معنوي از طريق جستجوي معناي اصلي موقعیت‌ها، مطرح کردن چرایی براي مسائل مختلف و تلاش براي برقراري ارتباط ميان رويدادها رشد می‌کند»(پ 24)؛ همچنين يادگيري و بازشناسي و گوش دادن به پیام‌های شهودي راهنمايي کننده يا صداي دروني، متفکر بودن، بالا بردن خودآگاهي، آموختن از اشتباهات و صداقت داشتن با خود باعث افزايش هوش معنوي می‌شود (نوبل، 2001، به نقل از نازل، 2004).

 ازآنجاکه هر يک از انواع مختلف هوش به ميزان متفاوتي رشد می‌کنند، ممکن است در يک فرد يکي از آنها رشد زيادي کند، ولي انواع ديگر رشد چنداني نکرده باشند. زماني که موضوعات هيجاني يا اخلاقي حل ‌نشده باشد، از رشد معنوي جلوگيري می‌کنند. بلوغ معنوي به‌عنوان يکي از جلوه‌های هوش معنوي، شامل درجه‌ای از بلوغ عاطفي و بلوغ اخلاقي (روحيه اخلاقي) و رفتار اخلاقي می‌شود و خردمندي و دلسوزي براي ديگران را صرف‌نظر از جنس، قوميت، سن يا نژاد دربرمی گيرد (غباري بناب و سليمي،1387؛ منجری و همکاران،1390).

 هوش معنوي توسعه‌یافته از طريق ویژگی‌هایی مثل اصالت، يكپارچگي، فروتني، مهرباني، بخشندگي، شكيبايي، انعطاف‌پذیری و وقف خويشتن براي ديگران در صورت نياز، آشكار می‌شود. اين ویژگی‌ها بيانگر ویژگی‌های معنوی‌ای هستند كه اكثر پيروان اديان نوعاًَ آرزو دارند در زندگي روزمره‌شان به آنها عمل كنند (تيسي،2003؛ به نقل از آمرام ودرایر،2007).

 درمجموع می‌توان گفت كه توانایی‌ها، ظرفیت‌ها و انجام رفتارهايي از قبيل تفكر منظم در خويشتن و جهان بيروني، محاسبه نفس، پرورش بعد متعالي خود، گستردگي روابط بين فردي، پايبندي به يكسري از اعمال معنوي و مذهبي و انجام پيوسته رفتارهاي بافضيلت مثل بخشش، شكيبايي براي رشد و گسترش هوش معنوي می‌توانند بسيار مفيد باشند.

جمع‌بندی

عقاید و اعمال مذهبی ازلحاظ درون فردي، فرد را قادر می‌سازد که از لحاظ فیزیولوژیکی، شناختی و عاطفی خشم خود را کنترل کند و به او کمک کند که مسئولیت اعمال خود را در تعارض‌ها بپذیرد. ازلحاظ بین فردي، اعمال مذهبی شرایطی ایجاد می‌کند که فرد در هنگام خشم به خدا توجه کند و حمایتی براي هر دو زوج ایجاد می‌کند که از تعارض با یکدیگر اجتناب کنند. ارتباط باخدا یک نقش تعاملی و جبرانی در رابطه با روابط زناشویی دارد. معنویت، سیستم سازمان‌یافته‌ای است از باورها شامل ارزش‌های اخلاقی، رسومات، مشارکت در جامعه دینی براي اعتقاد راسخ‌تر به خدا یا یک قدرت برتر است. باورهاي مذهبی، شیوه مؤثري براي مقابله با مصائب، تجارب دردناك است. همچنین در زمان مشکلات و ناراحتی‌ها، بر چگونگی روابط انسانی اثر می‌گذارند (منجری و همکاران، 1390).

فرد باایمان که داراي ارتباطات و باورهاي معنوي است، كمتر احساس رهاشدگي، پوچي و تنهايي می‌کند و هوش معنوي دسترسي انسان به معنا و ارزش و نيز استفاده از آ نها در شيوه انديشيدن و تصميم گرفتن را فراهم می‌سازد؛ بنابراين، به نظر می‌رسد افراد داراي هوش معنوي بالا کمتر دچار معضلات روحی می‌شوند. مفهوم هوش معنوي دربردارندۀ نوعي سازگاري و رفتار حل مسئله است که بالاترين سطوح رشد را در حیطه‌های مختلف شناختي، اخلاقي، هيجاني شامل می‌شود و فرد را در جهت هماهنگي با پدیده‌های اطرافش و دستيابي به يکپارچگي دروني، بيروني و سلامت روانی ياري می‌نماید. هوش معنوي به انسان ديدي کلي در مورد زندگي و محيط کار می‌دهد و او را به آرامش درونی و بیرونی می‌رساند که نقش بسیار مهمی در سلامت روانی افراد دارد.

منابع

  1. رجایی، علیرضا؛ (1389)؛ «هوش معنوی: دیدگاه‌ها و چالش‌ها، پژوهش‌نامه تربیتی»؛ دانشگاه آزاد اسلامی واحد تربت‌جام، شماره 22، صص 45-21.
  2. رحیم‌پور، فرزانه؛ صالحی، یوسف. حسینیان، سیمین. عباسیان، محبوبه؛(1392)؛«تبیین رضایت زناشویی زوجین بر اساس هوش معنوی و طرح‌واره ناسازگار اولیه»؛ فصلنامه علمي- پژوهشي تحقيقات مديريت آموزشي سال چهارم، شماره سوم. 89-77.
  3. سهرابي، فرامرز؛(1387)؛«مباني هوش معنوي»؛ فصلنامه سلامت روان، 1 (1)، 30-23.
  4. صمدي، پروين؛(1385)؛«هوش معنوي»؛ اندیشه‌های نوين تربيتي؛2، (3 و 4)، 99-114.
  5. حسین دخت، آرزو؛ فتحی آشتیانی، علی. تقی زاده، محمد احسان؛(1392).«رابطۀ هوش معنوي و بهزیستی معنوي باکیفیت زندگی و رضایت زناشویی»؛ روان‌شناسی دین، سال ششم، شماره دوم، صص 74-57.
  6. سهرابي، فرامرز؛(1387)؛«مباني هوش معنوي»؛ فصلنامه سلامت روان، 1 (1)، 30-23.
  7. غباري بنات، باقر و لواساني، مسعود و محمدي، محمد رضا؛(1384)؛«ساخت مقياس تجربه معنوي دانشجويان»؛ روان‌شناسي؛9(3)،261-278.
  8. منجزي، فرزانه و همکاران؛(1390)؛ «بررسی اثر ارتباط اسلامی و نگرش‌های مذهبی بر بهبود رضایت زناشویی»؛ تحقیقات علوم رفتاري، دوره 10، ش 1، ص 30-37.
  9. بديع، علی؛ جلالي، معصومه. عبودي، سميه؛(1389)؛«بررسي رابطه هوش معنوي و رضايت زناشويي کارکنان ادارات شهر اهواز»، اولین کنگره بین‌المللی و دومین کنگره ملی نقش زن در سلامت خانواده و جامعه، اردیبهشت.
  10. نادي، محمدعلی و ایلناز سجادیان؛(1390)؛ «تحلیل روابط بین معناي معنوي با بهزیستی معنوي، شادي ذهنی، رضایت از زندگی، شکوفایی روان‌شناختی امید به آینده و هدفمندي در زندگی دانشجویان»، فصلنامه علمی- پژوهشی دانشکده بهداشت یزد، سال 10، ش 3 و 4. صص 68-54.
  11. Wiggles worth. C, (2004). Spritiual intelligence and why it matters. Retrieved from internet: consciouspursuits.com.
  12. Zohar,D, Marshall, Ian.(2000). SQ: Connecting with Our Spiritual Intelligence. USA: Bloomsbury.
  13. Hyde,B(2008).The plausibility of spritiual intelligence:Spritiual experience,problem solving,and neutral sites. International Journal of Children`s spritiuality,9(1),39-52.
  14. Santos,E.(2006) , SQ : what is Spiritual Intelligence? How is benefits a person?. Retrieved from internet : Skopun.files.Wordpress.com.
  15. Sisk,D.A(2001).Spritiual intelligence: Developing higher consciousness. Buffalo,New York: Creative Education Foundetion Press.
  16. Amram,Y&Dryer,Ch.(2007),Development and Preliminary Validation of the Integrated Spiritual Intelligence Scale (ISIS),Institute of Transpersonal Psychology. Retrieved from internet : yamram@yamram.com.
  17. Nasel , D.D.(2004). Spiritual orientation in relation to spiritual intelligence : A consideration of traditional Christianity and New Age/individualistic spirituality. Thesis submitted for the degree of PhD in The university of South Australia , Division of Education , Arts and Social Sciences , school of
  18. Vaughan,F.,(2003).What is spritiual intelligence?.Journal of humanistic psychology.42,(2)32-45.
  19. McMullen,B.,(2003). Spritiual intelligence. Retrieved from internet : Studentbmj.com.
  20. Smith,M.(2005).Spiritual quotient questionnaire. Retrieved from internet: consciouspursuits.com.
  21. King A. And et. al. (2006) .Positive Affect and the Experience of Meaning in Life, Journal of Personality and Social Psychology, 2006, Vol. 90, No. 1 , 179- 196.

 

پی‌نوشت‌ها

[1] - آموزگار ابتدایی و دانش آموخته برنامه درسیEmail: setarehmousavi@gmail.com

[2] - Spiritual Quotient.

[3] - Spiritual Intelligence.

[4] - Zohar & Marshall.

[5] - Wigglesworth.

[6] - King And et. Al.

[7] - Feldman.

[8] - Santos.

[9] - Sisk.

[10] - Gardner.

[11] - Amram , Dryer.

[12] - Litechfied.

[13] - Stevens.

[14] - Emmons.

[15] -Vaughan.

[16] - McMullen.

[17] - Santos.

[18] - Smith.

جستجو در مطالب سایت مقالاتی که اخیرا مشاهده شده اند
دوره مجازی مهارت‌افزایی پژوهشی

دوره مجازی مهارت‌افزایی پژوهشی

تحلیل مضمون، آموزش مقاله نویسی، آموزش عملی نرم افزار مکس کیو دی آی، آموزش ورد پیشرفته
جلسه کارگروه تجربه نگاری فرهنگی با مرکز بشری

جلسه کارگروه تجربه نگاری فرهنگی با مرکز بشری

جلسه مشترک مدیرکارگروه تجربه نگاری پژوهشکده باقرالعلوم(ع) و مرکز علمی - فرهنگی و نیکوکاری بشری برگزار شد
دوره آموزش تجربه نگاری (مجازی)

دوره آموزش تجربه نگاری (مجازی)

دوره آموزشی تجربه نگاری توسط پژوهشکده تبلیغ و مطالعات اسلامی باقرالعلوم علیه السلام برگزار می شود.
پر بازدیدترین مطالب

پر بازدیدترین ها

کریشنامورتی و تعالیم او

کریشنامورتی و تعالیم او

رشد معنوی انسان از منظر قرآن و حدیث

رشد معنوی انسان از منظر قرآن و حدیث

این پژوهش نشان می‌دهد که ایجاد رابطه درست بین فرد و مسائل خود، ایجاد رابطه درست بین فرد و دیگران و ایجاد رابطه با خدا و کسب آرامش در پرتو آن از آثار رشد معنوی است؛ همچنین، تفکر، ایمان، انجام خوبی و ترک زشتی از علل رشد معنوی و جهل، کفرورزی و پیروی از شهویات از موانع رشد معنوی است.
الگو رویش اعتقادی افراد و جریانات از منظر قرآن کریم

الگو رویش اعتقادی افراد و جریانات از منظر قرآن کریم

قرآن کریم با استفاده از آیات خویش انسان را به‌سوی کمال سوق می‌دهد؛ پس باید بر طبق این فرمان‌ها روند زندگی را در مسیر رویش قرارداد. با بررسی و تحلیل الگوی رویش می‌توان اصلی‌ترین نقش را در خود فرد و آن جامعه جستجو کرد که ایمان را در درون خویش حس نمودند و فطرتشان علی‌رغم، القائات منفی افراد دیگر، ایشان را به این مسیر نزدیک نمودند، مانند همسر فرعون که با توجه به محیطی دور از معنویات، به دیندار شد...
Powered by TayaCMS