خانه نشست راهکارهای مدیریت شبکههای مجازی در خانواده (استاد فروهر)
نشست راهکارهای مدیریت شبکههای مجازی در خانواده (استاد فروهر)
1
نشست راهکارهای مدیریت شبکههای مجازی در خانواده (استاد فروهر)
در حوزه شبکههای
اجتماعی کتابهای زیادی نوشته شده است. مارشال ملکوهان نزدیک به سی سال قبل پیشبینی کرد که رسانهها دنیایی به این عظمت را
تبدیل به دهکده جهانی میکنند و میدانید این اتفاق تقریباً رقم خورد. آن زمانی
است که مارشال ملکوهان این را پیشبینی کرد، بشر در آن تنگنای تنگ استفاده از
ظرفیتهای رسانه بود و یک رادیو، یک تلویزیون، بیشتر وجود نداشت. جلوتر که آمدیم، رسانهها
هر روز ابعاد گستردهتری پیدا کرد و اخیراً یعنی حدود چند سالی است که زمزمة فضای مجازی مطرح شده است.
فضای مجازی، به تعبیر من حوزه ارتباطات و رسانه را در خودش بلعیده است؛ چون در
رسانه و در ارتباطات معمولاً به یک بعد نیازهای بشری توجه میشود و آن هم بعد
ارتباط است، یعنی شما در یک رسانه صحبت سر ارتباط است و پیامی به شما منتقل میشود؛
یعنی در فضای ارتباطات یک پیام به شما منتقل میشود، اما در فضای مجازی صحبت بر سر
زندگی است؛ یعنی برخی در آنجا زندگی میکنند و نفس میکشند. فضای مجازی امروز
چندین برابر فضای حقیقی زندگی ما شده است و این فضا مدیریت و برنامهریزی میخواهد
همه ما نیز به یک نوعی درگیر هستیم.
سال قبل که ما
در مورد ماهواره صحبت میکردیم، قطعاً خیلی از شماها درگیر آن بحث نبودید، چون میگفتید
ماهواره در خانه ما که نیست، یا در قدیم که سیدی بود، میگفتید سیدی که در خانه
ما نیست؛ ویدئو بود، میگفتید ویدئو که در خانه ما نیست، اما الآن چی! الآن شما میبینید
که صحبت سر آسیبهای فضای مجازی است که
همه درگیرش هستند، یعنی تقریباً ما کسی را نداریم که در فضا مجازی درگیر نباشد. وضع فعلی فضای مجازی، وضع نگران کنندهای است. باتوجه
به آن نکاتی که در مقدمه عرض شد، و با
توجه به اینکه ما در زیرساختهای فضای
مجازی، الآن وابستگی شدید داریم؛ - شما میدانید اینترنت ما الآن با تقریباً ده تا
واسطه به کشور آمریکا برمیگردد.
اصل اول
برای مدیریت رسانه در خانواده، اصل حاکمیت است. قانونی که امروز ما در این بحث بر آن فوقالعاده تأکید داریم، این است که در
خانه باید برای استفاده از رسانهها قانون وضع بشود. اگر نبوده، باید بیاوریم و اگر نیست
باید تولیدش بکنیم؛ این در ادبیات ما باید بیاید؛ اصلاً چه استفادهای باید بکنیم.
در کشورهای غربی رسانههایی که بین مردم است،
پیوست فرهنگی دارد. در برنامة پنجم توسعه کشور ماهم این قانون بوده است که
هر رسانهای وارد زندگی مردم میشود، باید پیوست فرهنگی داشته باشد؛ یعنی بنده
مثلاً میگویم، دیشب خوابیدم و صبح بلند وقتی بلند شدم، دیدم گوشی موبایلم
اینترنتش مثلاً60 برابر بالاتر رفته است؛ این باید یک پیوست فرهنگی داشته باشد که
این اینترنتی که سرعتش بیشتر شده است، این مضر است و برای کنترلش این کار و آن کار
را انجام بدهد، ولی الآن نیست. شما آیا سرعت گوشی موبایلتان بالا رفت پیوست فرهنگی
همراهش بود؟ گوشی موبایل میروید میخرید، پیوست فرهنگی همراهش است؟ لبتاب میخرید،
پیوست فرهنگی همراهش هست؟ کجا پیوست فرهنگی بوده است؟ اصلاً نیست؛ یعنی حتی برای
تلویزیون باید پیوست فرهنگی باشد که این برنامههایش طبقهبندی شده باشد. تا بچه من بتواند چه برنامههایی ببیند، این
نیست؛ پس وقتی نیست، خودمان باید آن را وضع بکنیم.
اصل
دوم اصل مسئولیتپذیری است؛ صحبتهای متعددی که ما میکنیم پیرامون این فضا که شخص میگوید: چرا جلویش را نمیگیرند؟ چرا آن را
نمیبندند؟ چرا کنترل نمیکنند؟ خب نمیکند الآن شما چکار میخواهید انجام بدهید؟
بالاخره باید مسؤولیت خانواده خودت را بپذیری؟ قرآن میفرماید: خودتان و خانوادهتان
را از آتش جهنم نجات بدهید؛ ما وظیفه و مسئولیت
داریم ما نمیتوانیم شانه خالی بکنیم
اصل سوم اصل آموزش و آگاهسازی است. ما داریم
اصول زنجیرهای مدیریت رسانه را در خانواده بررسی میکنیم. اصولی که به ما کمک میکند
تا رسانه در خانواده، رسانه امنی باشد؛ البته تمام امنیت را نمیتواند ایجاد بکند،
بلکه بخشی از امنیت را برای ما به وجود میآورد. اصل سوم، اصل آموزش آگاهسازی
است. البته این اصولی که ما اینجا تعریف میکنیم، ممکن است، کسی برود و استفاده
دیگری از آنها بکند، این اصول کلی تربیت است که بسیار نیز کارآمد است. شما در حوزههای
دیگر نیز میتوانید از آن استفاده کنید. امیرالمؤمنین علی (ع) فرمودند: بهترین کمک
برای پاک ماندن خرد تعلیم است، باید آموزش بدهیم و امروز آموزش در کشور ما خیلی
اندک و محدود است و روی آن سرمایهگذاری کمی میشود. در کتابهای ابتدایی ما باید
آموزش سواد رسانهای باشد.
اصل 4 اصل
الگوسازی است؛ یعنی ما باید برای بچههایمان الگو بسازیم؛ امروز خاصیت انیمیشن و
بازی کامپیوتری ساختن الگو برای بچهها است؛ برای بچهها، بعضی از این شخصیتهایی که در بازیها
و انیمیشن هستند، خدای ذهنشان شده است. تست TAT
را روی 100 کودک ما انجام دادیم؛ خدای ذهن
تمام این کودکان، شخصیتهای کارتنی است که میبینند؛ دارند الگو و جایگاه تعریف میکنند؛
ما در این وضعیت باید چهکاری انجام دهیم؟ باید برای تعریف الگو برای فرزندمان پیشگام بشویم.
الآن شهدا و علما، دانشمندان و حتی اندیشمندان
معاصر ما را بچهها نمیشناسند، اما فلان شخصیت کارتونی را کامل میشناسد؛ فلان بازیگر فوتبال را خوب میشناسد
و از جزئیاتش هم خبر دارد.