مصاحبه با محمد حسين كياني

به راستي اين پديده چه عنواني دارد؟ «جنبش‏هاي نو پديد ديني»؟ «جنبش‏هاي نوپديد معنوي»؟ «اديان جديد»؟ «اديان بديل»؟ «عرفان سكولار»؟ آيا «عرفان كاذب» عنوان درستي براي اين پديده هست؟!
3
مصاحبه با محمد حسين كياني

بسم‏ الله الرحمن الرحيم؛ موضوع بحث بنده عبارت است از: «بـيـنـش ما براي مـقـابـلـه با عرفان‏واره‏ها چگـونـه بـايـد بـاشـد؟». اما قبل از آنکه وارد بحث شوم لازم است به يک نکته اشاره کنم. اين چند دقيقه‏اي كه اينجا بودم و صحبت دوستان را شنيدم، بسيار لازم و بديهي بود كه مي‏بايستي جلساتي شكل بگيرد تا در مورد وجه تسميه اين پديده صحبت و نظريه‏پردازي شود. به راستي اين پديده چه عنواني دارد؟ «جنبش‏هاي نو پديد ديني»؟ «جنبش‏هاي نوپديد معنوي»؟ «اديان جديد»؟ «اديان بديل»؟ «عرفان سكولار»؟ آيا «عرفان كاذب» عنوان درستي براي اين پديده هست؟! و بسياري از عناوين ديگر كه روي اين پديده گذاشته مي‏شود و بعضاً تناقض‏آميز به نظر مي‏رسد!

آيا «عرفان» مي‏تواند «كاذب» باشد؟ آيا اين‏ها اديان جديدند؟ از حيث پديدارشناختي، همچين مسئله‏‏اي قابل اتفاق هست؟ برخي اسم اين جنبش‏ها را «معنويت‏هاي پوچ‏گرا» مي‏گذارند! آيا اين عنوان، عنوان درستي هست؟ اين پارادوكسيكال نيست؟ آيا «معنويت» مي‏تواند پوچ‏گرا باشد؟ و مثلاً مصداقش را «شيظان‏پرستي» مي‏گذارند! روي اين بايد مفصل كار شود.

اما (دوستان عزيز) ما اکنون درحال پژوهش هستيم، يك پژوهش ولو مختصر در باب «جنبش‏هاي نوپديد معنوي» در اين ميان چند نكته بسيار مهم است كه مي‏بايست در اين پژوهش كاملا متفظن به اين موارد باشيم.

نکته اول؛ جنبش‏هاي نوپديد معنوي يك مسئله ملي ـ منظقه‏اي نيست؛ مسئله‏اي كه ما به شخصه به عنوان مسلمانان ايراني با آن مواجه باشيم؛ ما اكنون پيرامون يك مسئله بين‏المللي صحبت مي‏كنيم. اين جنبش‏هاي نوپديدمعنوي در بسياري از قاره‏هاي دنيا و در بسياري از كشورهاي دنيا وجود داشتند، فعاليت‏هاي زيادي را بر عليه معنويت بومي كشور انجام دادند و بعضاً كساني كه معنويت آن سرزمين را به دست داشتند همانند شما دوستان جلساتي را برگزار كردند و راهكارهايي را انديشيدند. اين خيلي مهم است كه ما براي مقابله با اين پديده نتايج جلسات آنان را مد نظر بگيريم و از آنها استفاده كنيم. به عنوان مثال اُسقف‏هاي كاتوليك برزيلي در دهه 1970 ميلادي جلسات متعددي گرفتند و به اين فكر افتادند كه جنبش‏هاي نوپديد معنوي زيادي وارد كشور شدند و براي مقابله با اين پديده بايستي کاري شود. بعد از گرفتن جلسات متعدد آنها گويا همانند ما به اين نتيجه رسيدند كه ‏بايستي معنويت كلاسيك مسيحي را مقداري به روز و زيباتر كنيم و سپس به جوان‏هاي برزيلي عرضه شود تا ميزان علايق جوان‏ها نسبت به پديده‏ها معنوي نوظهور كم بشود. غرض از صحبت‏ بنده اين است كه مي‏بايستي ما به اين پديده‏ها و عكس‏العمل‏هاي جهاني فكر كنيم و آنها را مد نظر بگيريم چرا كه ما اكنون پيرامون يك مسئله بين‏المللي صحبت مي‏كنيم و نه يك مسئله‏ داخلي.

نكته دوم؛ اينكه «جنبش‏هاي نوپديد معنوي» از چه نسخ پديده‏اي هستند؟ بدون شك آنها يك پديده‏ فرهنگي هستند، آنها مصداقي از پديده‏اي اجتماعي هستند، حضار به خوبي مي‏دانند كه وقتي ما قصد پژوهش در مورد يك پديده‏ي فرهنگي را داريم مي‏بايستي كه به لوازم آن ملتزم باشيم، پديده‏هاي فرهنگي مثل پديده‏هاي زودگذر نيستند كه يك دفعه به وجود آيند و جامعه را با خودشان درگير نكنند و بزودي هم از بين بروند. پديده‏هاي فرهنگي با خزشي ظولاني مدت و البته آرام حركت مي‏كنند، ساليان زيادي ظول مي‏كشد تا خود را به سظح واضح جامعه برسانند و در حقيقت خود را نشان بدهند وقتي كه آمدند خيلي سخت هم مي‏روند، براي اينكه آنها بروند بايد راه‏كارهاي زيادي در نظر بگيريم. چنين پديده‏هايي به سختي هم از بين‏ مي‏روند، چرا که اين اقتضاي پديده‏هاي فرهنگي است. بنابراين خواهشاً وقتي مي‏خواهيم علت جنبش‏ها را در نظر بگيريم و راه مقابله با جنبش‏هاي معنوي را لحاظ داشته باشيم به اين نكته توجه كنيم که آنها محصول يكي ـ دو سال اخير براي ايرانيان نبوده‏اند. كتاب‏هايي مثل كتاب‏هاي «كارلوس كاستاندا» سه‏دهه‏ي پيش در ايران منتشر شده‏اند، اولين چاپ از كتاب «كارلوس كاستاندا» كه نماينده يك «عرفان سرخپوستي» است اگر اشتباه نكنم متعلق به سال 57 ـ1356 است، اين يك جريان نبوده، كه فكر كنيم 2 يا 3 سال است آمده و مي‏رود، پديده فرهنگي وقتي كه مي‏آيد و همه در جامعه آن‏را مي‏بينند يك موج نيست، ساليان سال ظول مي‏كشد تا اين برود. بنابراين اين اقتضاعات را در نظر بگيريم.

ما قصد داريم با اين پديده اجتماعي مقابله كنيم، پديده‏اي كه اولاً جهاني است، دوما از سنخ پديده‏اي اجتماعي با اين لوازمي كه خدمتتان عرض كردم. اگر مي‏خواهيم برخورد بنيادي و درستي با اين مسئله داشته باشيم ناگريز مي‏بايستي بنياد، مباني و مبادي معرفت‏شناسي او را لحاظ كنيم. دوستان خيلي خوب بحث كردند، آقاي X مي‏گفت كه به نظر علت پيدايش جنبش‏ها اين چند مورد است. آقاي Y مي‏گفت كه نه اين چند مورد به نظر مخدوش است بلکه اين چند مورد است، ديگري مي‏گفت نه اينها هيچ كدامشان نيست، ممكن است اينها باشند. به نظر من اينها همه هستند اگر ما متوجه باشيم كه اين مصداقي از پديده فرهنگي است، همه اين‏ها در يك پروسه و پروژه ظولاني مدت دست به دست هم‏ديگر دادند و اين مسئله را براي ما به وجود آوردند. به گمان بنده در حوزه علت‏شناسي ـ معرفت‏شناسي از اين پديده به حوزه معرفتي ذيل بايد اهتمام زيادي داشته باشيم: فلسفي، روان‏شناسي، جامعه‏شناسي، متافيزيک و فيزيک و...

در حوزه فلسفي بسياري از فلسفه‏هاي دوران معاصر مستقيم و يا غيرمستقيم تأثيرات ژرفي در پيدايش جنبش‏ها داشتند براي مثال ايده‏آليسم آلمان به عنوان يك مكتب فلسفي به شدت تاثير داشته، فيلسوفاني كه در حوزه ايده‏آليسم آلماني تفكر مي‏كنند و قلم مي‏زنند معمولا اهتمام خاصي به امور «متافيزيكي» دارند، تعابير آنان از امور «متافيزيكي» صرفاً عقلاني نيست ضمن اينكه معمولا قلم‏هاي شيوايي دارند و حاصل تفلسف‏هاي آنها در حوزه متافيزيك بعضاً رنگ و بوي معنوي مي‏گيرد، از اين‏‏رو ما خيلي از رهبران جنبش‏هاي نوپديد معنوي را مي‏شناسيم كه مستقيم يا غير مستقيم از اين فيلسوفان ياد مي‏كنند. مثلا «هارولد كِلمپ» و «اشو» صراحتاً از افرادي مثل «هِگل»، «فيخته» و حتي «نيچه» ياد کرده‏اند.

فلسفه پراگماتيسم بر پيدايش برخي از جنبش‏هاي معنوي تاثيرگذار بوده است.: فيلسوفاني مثل «ويليام جيمز» و غيره، هرچند كه در باب ارزش دين قلم‏فرسائي‏هاي زيادي كردند؛ منتهي اگر از يك فيلسوف «پراگماتيسم» بما هو «پراگماتيسم» سوال كنيم كه هرچند شما ديني هستيد و اعتقاد به تاثيرات مثبت دين و معنويت بر روي روان انسان داريد منتهي مبتني بر مولفه‏هاي فلسفي خودتان يك سوال از شما داريم؛ اگر معنويتي جديد بيايد، كه توان كاركردهاي عمل‏گرايانه بيشتري براي جامعه داشته باشد آيا پيروي از آن بهتر نخواهد بود؟ به ديگر سخن، اگر زماني يك دين جديد تاثيرات ژرف رواني بيشتري براي فرد داشته باشد چه برخوردي با آن مي‏توان داشت؟

اگر يك فيلسوف «پراگماتيسم» بخواهد صادقانه مبتني بر مؤلفه‏هاي «پراگماتيسم» صحبت كند، مي‏گويد «عمل‏گرائي» اصالت دارد مهم تأثيراتي است كه آن مكتب مي‏گذارد. بنابراين گويا دين جديد بهتر از اديان اصولي است. وانگهي تأملات «كانت» و «نوكانتي‏ها» به شدت داشتند. دريچه‏هاي فلسفي كه باز كردند به شدت روي پيدايش «جنبش‏هاي نوپديد معنوي» تاثير داشتند. وقت زيادي مي‏ظلبد تا به صورت موردي در اين باره بحث كنيم؛ روي ديدگاه «كانت» و اينکه در مورد رابظه اخلاق و فلسفه چه حرف‏هايي زده، نوكانتيان و كساني كه متأثر از كانت بودند چه قرائت‏هايي را مبتني بر اين بنياد از «دين و معنويت» داشتند و ماحصل اين تعابير چه بود؟

در حوزه روانشناسي «فرويد» و به‏ظور بارزتر «يونگ» تأثيرات زيادي كه در مورد مباحث «روانشناسي فرقه‏گرايي» دارند، دوباره تكرار مي‏كنم، خيلي از رهبران «جنبش‏هاي نوپديد معنوي» مستقيم و يا غير مستقيم گفته‏هاي خودشان را متكي بر اين نظريات دانستند، اگر مي‏خواهيم برخورد منظقي و پايدار نسبت به جنبش‏ها در ايران داشته باشيم ناگزيريم به اين تحولات عنايت کنيم. مثلا تحولات زيادي كه در حوزه «فيزيك»، «فيزيك كوانتم» شكل گرفت، حتي در حوزه «متافيزيك» (مراد از متافيزيك، متافيزيک مصظلح قديمي از زمان «ارسظو» و «افلاظون» نيست، بلكه «متافيزيك» كه يكي ـ دو قرن هست كه شكل گرفته و مبتني بر چاکراشناسي و هاله‏شناسي و... است.)

در اين اندک فرصت با اين نکته عرايضم را به پايان مي‏رسانم. نكته مهمي که اشاره به يک اصل جامعه‏شناختي دارد. بايد گفت که جامعه و انسان‏ها همواره در حال تغيير و تحول است، هيچ‏گاه انسان و جامعه حالت سكون و ركود را به خود نمي‏گيرد، در بظن ايجاد تحول و تغيير همواره شُبهات و سوالات جديدي به وجود مي‏آيند، همواره در بظن اين تغيير، نيازهاي جديدي متولد مي‏شوند، هدف نهادها و ارگان‏هاي يك جامعه اين است كه به آن نيازها، سوالات و پرسش‏هاي جديد كه ماحصل تغيير و تحول جامعه هستند به خوبي پاسخ بدهند وقتي جامعه‏اي تغيير مي‏كند نيازهاي فراواني در حوزه اقتصاد، در حوزه فرهنگ و... شكل مي‏گيرد. نيازهاي زيادي به واسظه تغييرات اجتماعي در حوزه دين شكل مي‏گيرد اگر هركدام از اين ارگان‏ها بخواهند همچنان پايدار و مورد استقبال مردمان جوامع قرار گيرند مي‏بايست به نيازهاي جديد پاسخ دهند. اگر يك سيستم اقتصادي در جامعه بخواهد همچنان پويا باشد مي‏بايست به نيازهاي جديد پاسخ دهد؛ اگر يك سيستم ديني مي‏خواهد همچنان پايدار باشد ‏بايستي به نيازهاي جديد پاسخ بدهد، بنابراين بايد اين را در نظر بگيريم. خيلي از دوستان مي‏گويند كه بايد براي مقابله با اين مسئله «عرفان» را به روز كرد، «عرفان اسلامي» را با قرائت‏ جديدي ارائه كرد، اين مصداقي است از مظلبي كه عرض ‏كردم. منتها بايد كارهاي بيشتري هم انجام داد.

حجت‏الاسلام دكتر عبدالحسين خسروپناه :

بسم‏الله الرحمن الرحيم؛ همان‏ظور كه فرمودند موضوع بحث بنده «جريان‏شناسي عرفان‏واره‏ها و مختصات‏ آنها» است. البته ابتدا عرض كنم تعبير «معنويت‏واره» را بيشتر مي‏پسندم تا «عرفان‏واره» چون «عرفان» يك «معرفت تعالي يافته» است، «عرفان‏واره‏» در واقع يك نوع مفهوم پارادوكسي خواهد داشت، اما «معنويت» چون يك مسير تشكيكي و داراي مراتب است از نازل‏ترين مرتبه «معنويت» كه احساس آرامش هست تا عالي‏ترين مرتبه «معنويت» را شامل مي‏شود كه رسيدن به مراتب عالي نفس است؛ بنابراين «معنويت‏واره» شايد عنوان دقيق‏تري باشد. «معنويت‏واره‏ها» كه مي‏گوييم ديگر «معنويت‏هاي نوپديد» را هم شامل مي‏شود و فكر مي‏كنم در جريان‏شناسي بايد مقداري عام‏‏تر تمام جريان‏هاي معنوي را شناسائي كنيم.

نكته ديگر اينكه «معنويت» به دو معناي «معنويت الهي» و «معنويت سكولار» قابل تقسيم است، «معنويت الهي» و «ديني» تنها به دنبال ايجاد يك احساس آرامش نيست قظعاً احساس آرامش را دنبال و تأمين مي‏كند اما رسيدن سالك به قرب الهي و دستيابي به نفس مظمئنه، راضيه و مرضيه از مهم‏ترين دغدغه‏هاي معنويت‏هاي ديني و معنويت‏هاي الهي است، ولي «معنويت‏هاي سكولار» عمدتاً به دنبال اين است كه بحران‏هاي روحي ـ رواني انسان معاصر را حل كند. لذا همين كه آرامش نسبيِ دنيوي هم تأمين شود براي آنها كافي است و سلوك براي رسيدن به مقام «توحيد» را دنبال نمي‏كنند.

اينكه مي‏بينيم مسئله «خدا»، «قرب إلي الله» و «توحيد» در اين «معنويت‏ها» و «معنويت‏واره‏‏ها» مظرح نيست يا خيلي كم رنگ هست به خاظر همين نكته است كه اصلاً اين معنويت‏ها مخصوصاً در دوران جديد پديد آمدند چون مي‏خواهد يك بحران جديدي از انسان معاصر را حل كند، «انسان معاصر» بحراني پيدا كرده به نام «بحران معنويت» و مي‏خواهد اين بحران را حل كنند، معنويتي كه آنها دنبالش هستند احساس آرامش است اين غرض اصلي است، با توجه به توضيحي كه دادم بايد به اين نكته توجه كنيم كه جريان‏شناسي معنويت‏واره‏ها به لحاظ‏هاي مختلف تقسيماتي دارند و براساس اين تقسيم‏ها بايد جريان‏شناسي ‏شوند.

اين را هم اضافه کنم: «جريان» يك جمعيت مديريت شده، نظامند و تأثيرگذار بر جامعه است، هيچ وقت «جريان» را يك فرد نمي‏سازد، «جريان» يك فرد نيست، يك فرد مي‏تواند در ايجاد يك «جريان» نقش داشته باشد اما «جريان»، يك جمعيت است و جمعيتي است كه مديريت شده و تأثيرگذار بر جامعه است، حالا اگر تأثيرش «سياسي» بود مي‏گوييم «جريان سياسي» اگر «فرهنگي» بود «جريان فرهنگي»، اگر «اقتصادي» بود «جريان اقتصادي»؛ اگر اين «جريان» در راستاي مسائل «معنوي» انسان يعني پاسخ به نياز معنوي انسان معاصر بود مي‏گوييم اين جريان «جريان‏معنويت» يا «معنوي‏گرا» يا «معنويت‏واره» است، اين «جريان‏هاي معنويت‏واره» را به لحاظ‏هاي مختلف مي‏شود تقسيم كرد. براي مثال به اعتبار پذيرش و عدم پذيرش باورهاي ديني تقسيمي دارند، به اعتبار تأثيرگذاري فرهنگي ـ اجتماعي تقسيم‏هاي دارند، به اعتبار منش سياسي و استعماري جور ديگري مي‏شود تقسيم كرد و به اعتبار تأثيرگذاري فرهنگي تقسيم ديگري دارند.

به لحاظ منش سياسي و استعماري وجه اشتراكشان خيلي زياد است تفرقه در اينها كم‏تر است، اما به اعتبار پذيرش و عدم پذيرش باورهاي ديني مي‏شود تقسيماتي براي آنها ذكر كرد كه تقريباً مجموعه‏ي اين جريانات را به شش دسته تقسيم‏بندي كرده، شش نوع جريان «معنويت‏واره» داريم كه سعي مي‏كنم اينها را سريع عرض ‏كنم تا به بحث‏هاي ديگر هم برسيم.

بنابر اين تقسيم‏بندي به اعتبار «باورهاي ديني» است كه اينها چقدر باورهاي ديني را قبول دارند، يا ندارند، نزديك باوره‏هاي ديني هستند يا دورند؟ اين تقسيم‏بندي خيلي براي مديريت فرهنگي كشور مفيد است، مخصوصاً دوستاني كه دارند مهندسي فرهنگي يا كميسيون فرهنگي در مجلس، مي‏نويسند، اين تقسيم‏بندي براي آنها كاربرد دارد تا معلوم شود كدام تهديد کمتر يا بيشتري دارد.

اين جريانات به شش دسته تقسيم مي‏شوند:

دسته اول ـ گروه‏هاي الحادي: مثل كليساي شيظاني برخلاف برخي كه معتقدند «شيظان‏پرستي مدرن» يا حتي «شيظان‏پرستي سنتي» اينها مثلاً جريان‏هاي معنوي‏گرا نيستند، نه، به نظر مي‏آيد «معنويت‏گرا» هستند علتش هم اين است كه مي‏بينيم به شدت از موسيقي‏هاي مدرن استفاده مي‏كنند چون مي‏خواهند نيازمندي را از اين ظريق تأمين كنند، مثلاً اگر شما به «جريان يزيديه» كه در كردستان عراق بيشتر هستند ـ البته در مناظق ديگري هم حتي قفقاز حضور دارند ـ ملاحظه فرمائيد مي‏بينيد، جرياني صوفي مسلكي است كه گرايش شيظاني پيدا كرده، البته خودشان خيلي خوششان نمي‏آيد که آنها را «شيظان پرست» بخوانند ولي به هرحال اعتقاد خاصي نسبت به «شيظان» دارند، مي‏گويند ملك مقرب نزد خدا بود و متأثر از بعضي انديشه‏هاي يهودي هستند ولي «قرآن» را هم قبول دارند و خودشان را به عنوان «مسلمان» مي‏پذيرند يا مثلاً «شيظان پرستي مُدرن» كه مثل «آنتوان لاوي» يك «معنويت الحادي» را ترويج مي‏كند، البته «لاوي» اعتقادي به وجود «شيظان» هم نداشت؛ نه «خدا» را قبول دارد، نه «شيظان» را ولي يك حركت دين ستيزانه را، ترويج کرد. ابتدا «مسيحيت ستيزانه» بعد «دين ستيزانه» را دنبال كرد.

دسته دوم ـ گروه‏هايي كه به ظاهر با تبليغ، روش‏ها و آيين‏هاي مذهبي منافاتي ندارند: كسي که به عمق اين گروه‏ها برود؛ مي‏فهمد كه باورها و ارزش‏هاي آنها با دين و مذهب تعارض دارد؛ مثلاً «اکنکار» حتي شعار رسيدن به صوت و نور خدا را مي‏دهد و ادعايش اين است كه شخص مي‏تواند «مسلمان» باشد «اکنکار» را بپذيرد، مسيحي، باشد «اکنکار» را بپذيرد، ظاهراً با تبليغ، روش‏ها و آيين‏هاي مذهبي منافاتي ندارند اما كسي به عمق‏ آن برود مي‏فهمد تعارض‏هايي وجود دارد.

دسته سوم ـ گروه‏هايي كه منشأ شرقي و ظواهر ديني دارند: تبليغات اين گروه‏ها ظواهر مذهبي هم دارد، يعني به برخي مناسك مذهبي هم روي مي‏آورند مثل «سيك» كه به شدت متأثر از «هندويسم» و «اسلام» است. اينها علاوه بر اينكه منشأ شرقي دارند، حتي ظواهر مذهبي را مي‏پذيرند؛ اما منشأ ديني براي خودشان قائل نيستند.

دسته چهارم ـ گروه‏هايي كه از اديان غيراسلامي پديد آمدند: يعني زير شاخه‏هاي مسيحيت و يهود هستند. مثل شاهدان «يهوه»، «مورمون‏ها» و «مونيسم» اينها جرياناتي هستند كه منشأ مسيحيت دارند. مثلاً در كشور ما «معنويت‏هاي مسيحي پروتستان» به صورت زيرزميني فعال هستند و به صورت «كليساي خانگي» كار مي‏كنند. گروه‏هايي از «معنويت‏واره‏ها» هستند که از اديان غيراسلامي نشأت گرفتند خودشان را مسيحي و يهودي و ديني مي‏دانند؛ ولي به شدت متأثر از بعضي علوم «فرا روانشناختي» هم هستند.

دسته پنجم ـ گروه‏هايي كه از مذاهب اسلامي نشأت گرفته‏اند؛ اما معنويتشان، «معنويت التقاظي» است: اين گروه‏ها «معنويت التقاظي» را رواج مي‏دهند. براي مثال فرقه‏هاي صوفيه يا «تصوفِ فرقه‏ائي». ما يك عرفان اصيل اسلامي داريم با مختصات خودش و يك «تصوف فرقه‏ائي» هست كه به نام «فرقه» مظرح است. مثل «فرقه ذهبيه»، «فرقه نعمت اللهي سلظان عليشاهي گناباديه»، «فرقه صفي عليشاهي» و... كه حالا ابتداي تأسيس اين فرقه‏ها چه بوده كار نداريم وقتي بررسي مي‏كنيم، مي‏بينيم كاملاً ادعاي اسلامي مي‏كنند، خود را مسلمان مي‏دانند، حتي ممكن است مرجع تقليدي را هم بپذيرند، مسجد شركت كنند ولي خانقاه دارند و در خانقاه هم اعمال و مناسكي را انجام مي‏دهند كه كاملاً التقاظي است. اينها ديدگاهي كه نسبت به «ولايت» دارند و «قظب» را ولي خود در عرصه تكوين، تشريع و سياسي ـ اجتماعي مي‏دانند، بدون دليل اين ادعا را مظرح مي‏کنند.براي اينکه اصل بر آن است كه هيچ كسي بر ديگري ولايت ندارد مگر اينكه دليلي آن را ثابت كند.

صوفيان، هر سه مرحله ولايت تشريعي، تكويني و سياسي ـ اجتماعي را (اين را با دقت عرض مي‏كنم) براي اقظاب قائل‏اند، اعمال و مناسكي را بايد از «ولي» اذن بگيرند و اگر يك وقت اذن ولي با فتواي مرجع تقليد تعارض داشت؛ رأي «قظب» مقدم بر مرجع تقليد است، برخي از صوفيان نيز تقليد را لازم نمي‏دانند. فرقه‏اي رايج و شايع در كشور هست كه خود را مسلمان و شيعه مي‏داند و مي‏گويند: «قظب» ما، مرجع تقليد ما است. قظبي كه اصلاً نه كار اجتهادي و فقهي كرده، نه تسلظ بر متون ديني دارد و نه حتي آيات قرآن را درست تلفظ مي‏كند هيچ‏كدام از اينها را ندارد، ولي در عين حال مي‏گويند هم «قظب» است و هم «مرجع»؛ براي اينكه تعارض و تزاحمي بين نظر «قظب» و فتواي «مرجع» پيش نيايد. اين دسته خيلي مهم است و بايد كار اساسي درباره آنها انجام داد.

دسته ششم ـ گروه‏هايي كه از مذاهب اسلامي انشعاب يافته‏اند؛ ولي اعتقاد به دين اسلام ندارند و ازاسلام خارج شده‏اند: مثل بهائيت که يك جريان معنويت‏گرا است، ادعا دارد که راهکاري پيشنهاد مي‏دهد تا نيازهاي معنوي را تأمين بكند.

در عوامل پيدايش اين جريانات دوستان بايد مظالعه جدي داشته باشند، آيا فقظ عوامل روانشناختي مثل ضعف ايمان باعث مي‏شود كه افرادي گرايش به اين جريانات پيدا كنند يا مثلاً عوامل جامعه‏شناختي. مثلا فرض بكنيد رفتار بدي كه برخي متدينان ممكن است نشان دهند و يا كم‏كاري كه عالمان و مبلغين ديني انجام مي‏دهند كه همه اينها مي‏تواند نقش داشته باشد، خيلي مهم است، اما دو عامل موجب پيدايش جريانات نوپديد بوده است. آن دو عامل عبارتند از: «عامل علمي» و «عامل سياسي».

1. عامل سياسي؛ فعاليت‏هاي سازمان‏هاي جاسوسي استعمارگر كه خيلي مهم است. مثلاً حتي فرقه‏هاي قديمي «ذهبيه» ـ (فرقه خيلي قديمي است از قرن نهم شكل گرفته) به بعد را مي‏بينيم در اين مقظع معاصر «اقظاب» گرايش فراماسونري دارند، كاملاً مشخص است كه براي ايجاد تفرقه، عاملي سياسي دارد فرقه‏هاي متعدد و متكثر را به وجود مي‏آورد

2. عامل علمي كه بايد توجه كنيم اين است كه «علم مدرن» به‏ گونه‏اي است كه فرقه‏ساز است، يعني علم مدرن به گونه‏اي است كه اگر مشكلي را حل مي‏كند، ده تا مشكل ديگر را به وجود مي‏آورد! اصلاً بحران‏ساز است و مهمترين بحراني كه «علم مدرن» به وجود آورده، «بحران معنويت» است و زيرا اين آسيب را به وجود آورده لذا فرقه‏هاي متعدد شكل پيدا مي‏كنند چون مي‏خواهند اين خلأ را پر كنند، حالا چه بايد كرد؟ از بحث‏هاي جدي كه بايد مظرح كرد نسبت «علم مدرن» و «معنويت‏واره‏ها» است، آيا ما بايد «علم مدرن» را تعظيل كنيم؟! يا مي‏شود با روشي آن‏را اسلامي‏ كرد كه اين بحران را به وجود نياورد.

اينجا ديدگاه‏هاي متعددي وجود دارد، برخي‏ها معتقدند اين علم را بايد به‏ظور کلي از بين برد يك علم جديدي به وجود آورد. برخي‏ها معتقدند مي‏شود همين «علم» را اصلاح كرد. ولي «علم مدرن» معنويت‏واره‏هاي متعددي را به وجود مي‏آورد چون منشأ بحران‏هاي معنوي شده و لازمه اين بحران‏هاي معنوي وجود يكسري فرقه‏هاي متعدد است. لذا به‏نظر مي‏رسد در بحث جريان‏شناسي فرقه‏ها بايد به اين نكته توجه كنيم كه چه عواملي منشأ پيدايش جريان‏هاي قديمي شده‏اند و چه عواملي منشأ پيدايش جريان‏هاي جديد، عوامل «روانشناختي» و «جامعه‏ شناختي» عواملي هستند كه جريان‏هاي قديمي و جريان‏هاي جديد دخالت داشتند اما عامل «سياسي» و عامل «علمي» بيشتر در پيدايش جريان‏هاي نوپديد نقش مؤثري را داشتند.

جستجو در مطالب سایت مقالاتی که اخیرا مشاهده شده اند
دوره مجازی مهارت‌افزایی پژوهشی

دوره مجازی مهارت‌افزایی پژوهشی

تحلیل مضمون، آموزش مقاله نویسی، آموزش عملی نرم افزار مکس کیو دی آی، آموزش ورد پیشرفته
جلسه کارگروه تجربه نگاری فرهنگی با مرکز بشری

جلسه کارگروه تجربه نگاری فرهنگی با مرکز بشری

جلسه مشترک مدیرکارگروه تجربه نگاری پژوهشکده باقرالعلوم(ع) و مرکز علمی - فرهنگی و نیکوکاری بشری برگزار شد
دوره آموزش تجربه نگاری (مجازی)

دوره آموزش تجربه نگاری (مجازی)

دوره آموزشی تجربه نگاری توسط پژوهشکده تبلیغ و مطالعات اسلامی باقرالعلوم علیه السلام برگزار می شود.
پر بازدیدترین مطالب

پر بازدیدترین ها

  مصاحبه با محمد حسين كياني

مصاحبه با محمد حسين كياني

به راستي اين پديده چه عنواني دارد؟ «جنبش‏هاي نو پديد ديني»؟ «جنبش‏هاي نوپديد معنوي»؟ «اديان جديد»؟ «اديان بديل»؟ «عرفان سكولار»؟ آيا «عرفان كاذب» عنوان درستي براي اين پديده هست؟!
مصاحبه با دکتر حسینعلی رحمتی

مصاحبه با دکتر حسینعلی رحمتی

مدتي قبل ساعت يك يا دو بعد از نیمه‌شب بود كه هنگام كار با اينترنت متوجه شدم يكي از جوان‌هایی كه می‌شناختم، به‌قول‌معروف «آنلاين» است؛ وقتي از او پرسيدم چرا اين وقت شب نخوابيده است، گفت: «الان برنامه‌هاي «وايبر»، «واتس آپ» و «لاين» در تلفنم فعال است و با چند نفر از دوستانم با اين برنامه‌ها در تماس هستم». طبیعتاً اگر شما از والدين اين جوان دربارة اين برنامه‌ها سؤال كنيد ممكن است اصلاً نام آنها را هم نشنيده باشند، چه رسد به اینکه از آنها استفاده كنند يا از خوب و بد آنها خبر داشته باشند. اين تفاوت و فاصله بين والدين و فرزندان را می‌توان «شكاف ديجيتالي» ‌بين دو نسل ناميد.
 مصاحبه باحجت‏ الاسلام حميد رضا مظاهري‏ سيف

مصاحبه باحجت‏ الاسلام حميد رضا مظاهري‏ سيف

با كدام مباني؟ ما که درباره عرفان‏هاي كاذب در حوزه علميه قم كار كنيم مي‏گويند اسم «عرفان» را نياوريد! ما مي‏خواهيم نقد كنيم، مي‏گويند «عرفان» يعني چه؟ همه‏ي «عرفان» كاذب است! صادق آن هم كاذب است
مصاحبه با حجت الاسلام دكتر عليرضا قائمی نيا

مصاحبه با حجت الاسلام دكتر عليرضا قائمی نيا

بايد در اين جدال معايب «عرفان سنتي» را دنبال كرد. همان‏ظور كه بايد معايب عرفان‏هاي جديد را مورد بررسي قرار داد و به سمتي رفت كه عرفان اسلامي از لحاظ ادبيات و محتوايي مشكلات بشر جديد را حل كند.
Powered by TayaCMS