ابلیس چون آدم را سجود نکرد و مخالفت امر کرد، گفت: خلقتنی من نار و خلقته من طین[1]، ذات من از نار و ذات او از طین است.[2] چو شاید که عالی ادنی[3] را سجود کند؟
چو ابلیس را به این جرم مقابلگی نمودن و با خدا جدال کردن، لعنت کرد و دور کرد، گفت: یا رب، آه! همه تو کردی و فتنه تو بود، مرا لعنت میکنی و دور میکنی؟
و چون آدم گناه کرد حقتعالی آدم را از بهشت بیرون کرد. حقتعالی به آدم گفت که ای آدم، چون من بر تو گرفتم و بر آن گناه که کردی زجر کردم، چرا با من بحث نکردی؟ آخر ترا حجت بود، نمیگفتی که همه از تو است و تو کردی، هرچه تو خواهی در عالم شود، و هرچه نخواهی هرگز نشود. اینچنین حجت راستِ مبینِ واقع داشتی، چرا نگفتی؟
گفت: یا رب میدانستم، الا ترک ادب نکردم در حضرت تو و عشق نگذاشت که مؤاخذه کنم.[4]
[1]. پاره پایانی از آیه 12، سوره 7، الاعراف: مرا از آتش آفریدهای و او را از گِل.
[2]. طین: خاک؛ گِل.
[3]. عالی و ادنی: والاتر و پستتر.
[4]. مؤاخذه کردن: بازخواست؛ سرزنش.