قاطعيت در اصلاح اخلاق

1
قاطعيت در اصلاح اخلاق

جراحی که می‌بیند انگشت کسی سیاه شده و این سیاهی جلو می‌رود، به او می‌گوید: که یک بندانگشت شما باید قطع شود، مریض می‌گوید: که من با دو بندانگشت، همه‌جا انگشت‌نما می‌شوم؛ این برای من زشت است. چقدر درد می‌کشم؟ چگونه کارکنم؟ کی خوب خواهد شد؟ این فکرها را می‌کند. دکتر می‌گوید: فکرهایت را بکن و بعد به من بگو. در آخر که نتوانست تصمیم بگیرد که این انگشت قطع شود، بعد از مدتی می‌بیند که به بندهای دیگر هم سرایت کرد، دوباره به سراغ دکتر می‌رود و می‌گوید که من موافق شدم. پس قطع کن. دکتر معاینه می‌کند و می‌گوید دیگر دیر شده، امروز باید این دو بندانگشت تو را قطع کنم؛ راضی نمی‌شود و می‌رود، بعد که می‌بیند درد ادامه پیدا کرد، می‌گوید به قطع دو بندانگشت راضی شدم. پزشک می‌گوید نه، اصل انگشت را باید قطع کنیم، همان‌طور او می‌گوید دکتر راضی نمی‌شود. این جریان ادامه پیدا می‌کند تا دست قطع می‌شود. در بعضی اخلاقیات بچه‌ها، گاهی فسادی پیش می‌آید و این پیش می‌رود و مادر باید قاطعیت داشته و جراحی کند، مثلاً می‌بیند فرزندش دیر آمده و در وسایل او عکس و علائمی می‌بیند که یک رفیق جدید به زندگی بچه‌اش واردشده و به بچه می‌گوید با او معاشرت نکن. بچه گریه می‌کند که این دوست و رفیقم است، چه کنم؟ مادر در این صورت نباید ترحم کند و عاطفه به خرج دهد و همین‌طوری صبر کند و بگوید تا ببینم چه می‌شود و صبر و انتظار پیش گیرد تا فردا که یک رفیق، دو رفیق می‌شود. پس‌فردا دو تا می‌شود سه تا و دیگر اگر بخواهد قطع کند باید سه رفیق را جدا کند  و به‌تدریج بچه‌های خوب نیز با او قطع رابطه می‌کنند، چون می‌بینند او با رفیق بد معاشرت می‌کند.

منبع: کتاب تمثیلات آیت‌الله حائری

جستجو در مطالب سایت مقالاتی که اخیرا مشاهده شده اند پر بازدیدترین مطالب
Powered by TayaCMS